keep in
تخصصی
پیشنهاد کاربران
مجبورکردن کسی به ماندن ( برای بستری در بیمارستان یا تنبیه در مدرسه یا کمک به کسی )
کسی رو محدود کردن/زندانی کردن/کنترل کردن
به معنی کنترل کردن
There's no way she could keep her anger in
ذخیره کردن
بستری کردن ( در بیمارستان )
نگه داشتن
I never like showing my anger. I prefer just to keep it in.