keel

/ˈkiːl//kiːl/

معنی: صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش، افتادن، وارونه شدن، مانع سررفتن دیگ شدن، وارونه کردن، واژگون شدن، خنک کردن، خنک شدن، دلسرد شدن
معانی دیگر: (تیر چوبی یا فلزی که همچون ستون فقرات در امتداد ته کشتی قرار دارد و یک سر تخته های بدنه به آن وصل است) ته تیر، ستون فقرات کشتی، ته دیرک، (معمولا با over ـ کشتی) چپه شدن (به طوری که بخشی از ته نمایان شود)، کج شدن (به یک سو)، یک وری شدن، (با: over) فروافتادن (مثلا در اثر غش یا خستگی بسیار)، از حال رفتن، غش کردن، بی حال شدن، (شعر قدیم) کشتی، قایق، بلم، هرچیز ته تیر مانند، ته تیر بالون یا ناو هوایی، (زیست شناسی: اندام یا بخش برجسته و ستون فقرات مانند) ناوسانه، ته ساقه، پشت گیر، (به ویژه انگلیس) کشتی ته پهن، کشتی ته صاف، بارج، (محلی) آبگونه ی گرم را با هم زدن (و غیره) سرد کردن، جوهر سرخ (که با آن الوار و غیره را نشانه گذاری می کنند)، صفحات اهن ته کشتی، عوار­ بندری، باover واژگون شدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: on an even keel
(1) تعریف: a structural part extending lengthwise down the bottom center of the hull of a boat or ship, important for stability in water.

(2) تعریف: a structural part of any vessel, such as an aircraft, that resembles a keel.

(3) تعریف: in biology, a longitudinal structure on a bone, stem, leaf, or the like; ridge; carina.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: keels, keeling, keeled
مشتقات: keelless (adj.)
عبارات: keel over
• : تعریف: to turn over, bringing the lowest side to the top; upset; capsize.

جمله های نمونه

1. the keel scraped the river's rocky bottom
ته کشتی بر کف سنگلاخ رودخانه کشیده شد.

2. on an even keel
1- در مسیر ثابت و بدون تکان و تزلزل،پابرجا 2- ثابت،یکنواخت،باثبات،بی تغییر

3. the boat's ribs are attached to the keel
دنده های قایق به ته تیر وصل اند.

4. The side of a ship flares from the keel to the deck.
[ترجمه گوگل]کناره کشتی از کیل تا عرشه شعله ور می شود
[ترجمه ترگمان]کناره یک کشتی از قایق به روی عرشه زبانه می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Setting her life back on an even keel after their break-up had been incredibly difficult.
[ترجمه گوگل]بازگرداندن زندگی او پس از جدایی آنها بسیار دشوار بود
[ترجمه ترگمان]زندگی او بعد از قطع رابطه آن ها به طور باورنکردنی سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Women like her seldom stay on an even keel. Even the smallest things upset them.
[ترجمه گوگل]زنانی مانند او به ندرت روی یک پایه یکنواخت می مانند حتی کوچکترین چیزها آنها را ناراحت می کند
[ترجمه ترگمان]زنانی مثل او به ندرت روی یک کشتی چوبی زندگی می کنند حتی کوچک ترین چیزها آن ها را ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Business is now back on an even keel after the postal strike.
[ترجمه گوگل]کسب و کار اکنون پس از اعتصاب پستی به وضعیت یکنواخت بازگشته است
[ترجمه ترگمان]کسب وکار در حال حاضر حتی پس از حمله پستی به یک قایق دیگر باز می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Programmable shallow depth alarm and adjustable keel depth.
[ترجمه گوگل]هشدار عمق کم قابل برنامه ریزی و عمق کیل قابل تنظیم
[ترجمه ترگمان]برنامه اندازه گیری عمق میدان کم و عمق کف اتاق قابل تنظیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The legislated-excellence movement seems preoccupied with keel ing all learning within the four walls of the school.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسد که جنبش تعالی قانون‌گذاری‌شده درگیر تمام یادگیری در چهار دیواری مدرسه است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که جنبش legislated با keel تمام یادگیری در چهار دیوار مدرسه درگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then maybe they are on an even keel.
[ترجمه گوگل]آن وقت شاید آنها روی یک کلنگ یکنواخت هستند
[ترجمه ترگمان] پس شاید روی یه keel هم باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. That Nigel was on an even keel again was a double comfort.
[ترجمه گوگل]اینکه نایجل دوباره روی یک کیل یکنواخت قرار گرفت، آرامشی مضاعف داشت
[ترجمه ترگمان]این که نایجل باز هم تیر خورده بود، باز هم خیالش راحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Getting her life back on to an even keel after their break-up had been an incredibly difficult and exhausting battle.
[ترجمه گوگل]بازگرداندن زندگی او به حالت یکنواخت پس از جدایی آنها یک نبرد فوق العاده دشوار و طاقت فرسا بود
[ترجمه ترگمان]بعد از آن که از هم جدا شدند، زندگی خود را به یک کشتی even تبدیل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You sense the stresses in the hull each time the keel meets the ground.
[ترجمه گوگل]هر بار که کیل با زمین برخورد می کند، تنش های موجود در بدنه را حس می کنید
[ترجمه ترگمان]فشار داخل بدنه را هر بار که تخته به زمین می رسد حس می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It took him a long time to get back on an even keel after his wife died.
[ترجمه گوگل]پس از مرگ همسرش، مدت زیادی طول کشید تا او دوباره به حالت یکنواخت درآمد
[ترجمه ترگمان]بعد از مرگ همسرش، مدت زیادی طول کشید تا دوباره سرپا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صفحات آهن ته کشتی (اسم)
keel

تیر ته کشتی (اسم)
keel

حمال کشتی (اسم)
keel

کشتی زغال کش (اسم)
keel

افتادن (اسم)
drop, fall, lie, keel, tumble, drop back

وارونه شدن (فعل)
keel

مانع سررفتن دیگ شدن (فعل)
keel

وارونه کردن (فعل)
turn, cant, reverse, turn out, keel, convert, turn over

واژگون شدن (فعل)
purl, keel, capsize

خنک کردن (فعل)
cool, fresh, keel, chill, refresh, refrigerate, render flat, render frigid, render insipid

خنک شدن (فعل)
keel, chill, freshen

دلسرد شدن (فعل)
keel, despond

انگلیسی به انگلیسی

• single beam of wood or steel that runs the length of a boat's bottom (nautical); boat, ship (archaic); keelboat, flat-bottomed boat (british); red stain used for marking sheep
fall over, capsize; cause to capsize
the keel of a boat is the long specially shaped piece of wood or metal that runs along the bottom. it forms part of the boat's structure and helps to strengthen it and keep it steady.
if something is on an even keel, it is working or proceeding smoothly and satisfactorily.
if something or someone keels over, they fall over sideways.

پیشنهاد کاربران

در شعرِ winter از شکسپیر، به معنیِ "کفگیر" آمده است.
keel ( حمل ونقل دریایی )
واژه مصوب: مازه
تعریف: سازه ای فولادی یا چوبی در امتداد طولی، از سینه تا پاشنه، در زیرین ترین سطح شناور، متشکل از چندین تیر و صفحه که، به عنوان ستون فقرات شناور، دیگر اجزای بدنه به آن متصل می شوند
غش کردن ، از حال رفتن ، مجازاً مردن
مثال :
I had this vision of me keeling over at my desk one day , halfway through a story , my editors snatching the copy even as the medics carried my body away
[پرنده شناسی]: تیغه جناغ سینه که در پرندگان پروازگر وجود دارد.
:on an even keel
regular�and�well - balanced�and not�likely� to� change �suddenly:

بپرس