kaput

/kəˈpʊt//kəˈpʊt/

معنی: منکوب، از کار افتاده، کاملا شکست خورده
معانی دیگر: (خودمانی) خراب، تباه، نابود

جمله های نمونه

1. the radio is kaput
رادیو خراب است.

2. "What's happened to your car?"—-"It's kaput. "
[ترجمه گوگل]"چه اتفاقی برای ماشین شما افتاده است؟" - "این کاپوت است "
[ترجمه ترگمان]\"چه اتفاقی برای car افتاد؟\" \"- -\" It \" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The car's kaput we'll have to walk.
[ترجمه گوگل]کاپوت ماشین باید پیاده روی کنیم
[ترجمه ترگمان]The خراب شده ما باید قدم بزنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He finally admitted that his film career was kaput.
[ترجمه گوگل]او در نهایت اعتراف کرد که حرفه سینمایی اش کاپوت بوده است
[ترجمه ترگمان]او در نهایت اقرار کرد که حرفه his kaput بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The TV's gone kaput .
[ترجمه گوگل]تلویزیون از بین رفته است
[ترجمه ترگمان] تلویزیون خراب شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. All three phones were kaput.
[ترجمه گوگل]هر سه گوشی کاپوت بود
[ترجمه ترگمان]هر سه تلفن از هم جدا شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This battle must be kaput.
[ترجمه گوگل]این نبرد باید کاپوت شود
[ترجمه ترگمان]این جنگ باید شکست خورده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That is because the mess has revealed a far deeper problem: their business model is kaput.
[ترجمه گوگل]این به این دلیل است که آشفتگی مشکل بسیار عمیق تری را آشکار کرده است: مدل کسب و کار آنها کاپوت است
[ترجمه ترگمان]علت آن این است که آشفتگی یک مشکل بسیار عمیق تر را آشکار کرده است: مدل کسبوکار آن ها kaput است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منکوب (صفت)
depressed, broken-down, dejected, kaput

از کار افتاده (صفت)
obsolete, effete, down, kaput, seedy, sear, hors de combat, washed-out

کاملا شکست خورده (صفت)
kaput

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) ruined, done for, finished; not working
if you say that something is kaput, you mean that it is broken; an informal word.

پیشنهاد کاربران

معادل کُردی:
له ق له قه شکاو - لَقْ لَقَ شْکاوْ -
کنایه از یه چیز درب و داغون، شکسته و به درد نخور
This slang term is used to describe something that is no longer working or has been completely destroyed. It is often used to refer to mechanical or electronic devices that are no longer operational.
...
[مشاهده متن کامل]

صفت، زبان عامیانه
توصیف چیزی که دیگر کار نمی کند یا کاملاً از بین رفته است. اغلب برای اشاره به وسایل مکانیکی یا الکترونیکی که دیگر قابل استفاده و تعمیر نیستند.
My phone fell in the water and now it’s kaput.
The engine in my car is kaput, I’ll need to get it fixed.
After the trust was broken, our marriage was kaput.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-ruin/
نابودی ( خودمانی )
he calls me an anti - social shows
او من را ضد اجتماعی نشان میدهد

بپرس