1. out of kilter (or off kilter)
نابسامان،خراب،بههم خورده
2. Her lifestyle was out of kilter with her politics.
[ترجمه ترگمان]سبک زندگی او از kilter با سیاست او خارج شدهبود
[ترجمه گوگل]شیوه زندگی او با سیاست هایش فرق داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Pollution has thrown the Earth's chemistry out of kilter .
[ترجمه ترگمان]آلودگی، شیمی زمین را از kilter به بیرون پرتاب کردهاست
[ترجمه گوگل]آلودگی مواد شیمیایی زمین را از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The chemistry of the Earth was out of kilter, wholly unbalanced by the periodic table, and alive.
[ترجمه ترگمان]شیمی زمین از kilter خارج شدهبود، کاملا در کنار میز متناوب، و زنده
[ترجمه گوگل]شیمی زمین بدون استیل، کاملا جدا از جدول تناوبی و زنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The economic and the political are out of kilter; to use a homely metaphor, it is like bike gears crunching.
[ترجمه ترگمان] ...