kept

/ˈkept//kept/

(معشوقه ای که مرد برایش خانه می گیرد و خرجی می دهد) موله ی نشانده، زمان گذشته و اسم مفعول: keep، گذشته وقسمت سوم peek

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of keep.

جمله های نمونه

1. akbar kept his balance on the tightrope
اکبر تعادل خود را بر روی طناب کشیده حفظ کرد.

2. columbus kept two logs
کریستف کلمب دو دفتر روزانه داشت.

3. he kept a firm hold on my hand
او دست مرا محکم گرفت.

4. he kept asserting his objection
او مرتبا مخالفت خود را اعلام می داشت.

5. he kept bashing the workers
او مرتب کارگران را مورد انتقاد و تاخت و تاز قرار می داد.

6. he kept bouncing the ball off the floor
مرتب توپ را به کف اتاق می زد.

7. he kept bragging about his braveries during the war
دایما درباره ی دلاوری های خود در جنگ لاف می زد.

8. he kept bumming cigarettes from me
مرتب از من سیگار تلکه می کرد.

9. he kept chewing at his moustache
مرتبا سبیل خود را می جوید.

10. he kept dipping his hands into his pockets
او مرتبا دست هایش را در جیب می کرد.

11. he kept flattering his boss
او مرتبا پیش رئیس خود چاپلوسی می کرد.

12. he kept his plans dark
او نقشه های خود را سری نگاهداشت.

13. he kept hustling his friends for money
او مرتبا برای پول دوستانش را تیغ می زد.

14. he kept interrupting me
او مرتبا حرف مرا قطع می کرد.

15. he kept jabbing at his opponent's face
او مرتبا به چهره ی حریف خود ضربه های تند و کوتاه می زد.

16. he kept looking on
او به نگاه کردن ادامه داد.

17. he kept lowering at the children
مرتبا به بچه ها اخم و تخم می کرد.

18. he kept making futile remarks and offending the people
او مرتبا حرف های ناشیانه می زد و مردم را می رنجاند.

19. he kept moistening his swollen lips with his tongue
او مرتبا با زبان لب های متورم خود را تر می کرد.

20. he kept on drooling about his trips
او مرتبا درباره ی سفرهایش چرند می گفت.

21. he kept on talking
او به حرف زدن ادامه داد.

22. he kept puffing at his cigaret
او مرتبا به سیگار خود پک می زد.

23. he kept recurring to the first question
او مرتبا به سئوال اول برمی گشت.

24. he kept refusing to answer, but reporters persisted
او از پاسخ دادن خودداری می کرد ولی گزارشگران پافشاری کردند.

25. he kept repeating himself
مرتبا حرف های خودش را تکرار می کرد.

26. he kept resisting, but at the eleventh hour he consented and got on the train
او مقاومت می کرد ولی در آخرین لحظه موافقت کرد و سوار قطار شد.

27. he kept shifting in his seat
او مرتبا در صندلی خود جم می خورد.

28. he kept the company afloat
او شرکت را روی پای خود نگه داشت.

29. he kept the cows in one corral and the horses in another
او گاوها را در یک حصار و اسب ها را در حصاری دیگر نگهداری می کرد.

30. he kept unfurling and furling his umbrella
او مرتبا چتر خود را باز و بسته می کرد.

31. he kept waffling and finding excuses not to sign the contract
او مرتب این دست و آن دست می کرد و دنبال بهانه می گشت که قرار داد را امضا نکند.

32. hossein kept interposing
حسین مرتبا میان حرف ما می دوید.

33. i kept a journal during my visit to japan
طی سفرم در ژاپن خاطرات خود را یادداشت می کردم.

34. mehri kept her coat on, although it was very hot
مهری کت خود را درنیاورد هرچند که هوا خیلی گرم بود.

35. morteza kept extolling the virtues of vegetarianism
مرتضی مرتبا محسنات گیاهخواری را می ستود.

36. newspapers kept lashing him
روزنامه ها مرتب از او انتقاد می کردند.

37. newspapers kept the people up-to-date about the war
روزنامه ها مردم را در جریان آخرین اخبار مربوط به جنگ قرار می دادند.

38. reporters kept nettling him about his wife's suicide
خبرنگاران درباره ی خودکشی زنش مرتبا او را آزار می دادند.

39. she kept blowing on her burned finger
مرتب به انگشت سوخته اش فوت می کرد.

40. she kept burping and saying, "excuse me!"
مرتب آروغ زد و گفت ((ببخشید!))

41. she kept coughing and sneezing in my face and did not even excuse herself
او مرتب در صورتم سرفه و عطسه می کرد و معذرت هم نمی خواست.

42. she kept crabbing the conduct of her neighbors
او مرتبا رفتار همسایگان خود را مورد خرده گیری قرار می داد.

43. she kept dogs and cats separate from one another
سگ و گربه را از هم جدا نگاه می داشت.

44. she kept dozing
او مرتب به خواب فرو می رفت.

45. she kept harking back to our old friendship
او مرتبا به دوستی قدیمی ما اشاره می کرد.

46. she kept harping on her husband's inefficiency
او مرتبا درباره ی بی عرضگی شوهرش حرف می زد.

47. she kept mouthing the word "no"
او مرتبا بدون صدا با لب هایش واژه ی ((نه)) را ادا می کرد.

48. she kept plowing ahead in spite of the difficulties
علی رغم مشکلات به سختی به راه خود ادامه داد.

49. she kept popping aspirin pills
مرتبا قرص آسپرین بالا می انداخت.

50. she kept rapping the government
او مرتبا از دولت انتقاد شدید میکرد.

51. she kept reviving the scene in her mind
او مرتبا آن صحنه را در فکر خود مرور می کرد.

52. she kept tapping her pencil on the table
مرتبا مداد خود را آهسته به میز می زد.

53. she kept two servants
او دو نوکر داشت.

54. snow kept us from going
برف ما را از رفتن بازداشت.

55. they kept him imprisoned for ten years
ده سال او را در زندان نگه داشتند.

56. they kept ringing the praises of those soldiers
مرتبا تمجید از آن سربازان را تکرار می کردند.

57. they kept the prisoners in a dungeon underneath the castle
زندانیان را در دخمه ای در زیر قلعه نگه داری می کردند.

58. we kept the bad news from our grandfather
خبر بد را از پدربزرگمان پنهان کردیم.

59. we kept watch by his bed
در کنار بسترش شب زنده داری کردیم.

60. a car kept in repair
اتومبیلی که خوب تعمیر می شود

61. apples are kept in cold storage
سیب را در سردخانه نگه می دارند.

62. bad weather kept us housebound
هوای بد ما را در خانه نگهداشت.

63. educated people kept flowing out of the country
اشخاص تحصیل کرده مرتب کشور را ترک می کردند.

64. his hand kept going up and down
دستش بالا و پایین می رفت.

65. his wife kept egging him on to resign
زنش مرتبا او را تحریک می کرد که استعفا بدهد.

66. parents who kept their adult children under their sway
والدینی که فرزندان بالغ خود را تحت سلطه ی خود نگه می دارند

67. prisoners are kept in individual cells
زندانیان را در سلول های جداگانه نگاه می دارند.

68. schoolboys were kept in line by floggings and other disciplines
پسر مدرسه ای ها را با شلاق زدن و سایر تنبیه ها مجبور به اطاعت می کردند.

69. strange music kept sounding in her ears
موسیقی عجیبی در گوشش صدا می کرد.

70. the boxer kept his opponent off balance for the last two rounds
در دو راند آخر،مشت زن تعادل حریف خود را مختل کرد.

تخصصی

[فوتبال] نگاهداشته

انگلیسی به انگلیسی

• kept is the past tense and past participle of keep.

پیشنهاد کاربران

its kept her alive
این چیزها را او نگهداشته است.
نگه داری کردن
Definition of kept woman
: a woman who is kept as a lover by someone
زنی که به عنوان معشوقه نگهداری می شود
معشوقه، فاسق،
مدام، پیوسته
ادامه دادن کاری یا امری. پیوسته انجام دادن کار
( Subject kept verb ( ING
He kept jumping from one subject to another_
او مدام از یک موضوع به موضوع دیگر میپرید

It kept gaining weight
مُدام وزنش افزایش می یافت
حقوق جلب محافظت حراست
نگهداری
نگهداری شده
نگه داشته شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس