juror

/ˈdʒʊrər//ˈdʒʊərə/

معنی: داور، عضو هیئت منصفه
معانی دیگر: کسی که سوگند می خورد

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who is a member of a jury.

- Only one of the twelve jurors felt any doubt as to the guilt of the defendant.
[ترجمه گوگل] فقط یکی از دوازده هیئت منصفه در مورد گناهکار بودن متهم تردید داشت
[ترجمه ترگمان] تنها یکی از دوازده عضو هیئت منصفه از گناه متهم تردیدی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who serves on a panel from which jurors are selected.

(3) تعریف: one of a body of persons who select the winners in a contest, competition, or the like.
مشابه: judge

جمله های نمونه

1. He sat through the trial as a standby juror.
[ترجمه گوگل]او به عنوان هیئت منصفه آماده به کار در دادگاه شرکت کرد
[ترجمه ترگمان]او نیز مانند اعضای هیات منصفه در دادگاه حضور داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The attorney for the defense challenged the juror.
[ترجمه گوگل]وکیل مدافع، هیئت منصفه را به چالش کشید
[ترجمه ترگمان]وکیل مدافع یکی از اعضای هیات منصفه را به چالش کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A juror has been excused for legal cause.
[ترجمه گوگل]یک هیئت منصفه به دلایل قانونی معذور شده است
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای هیات منصفه به دلیل دلایل قانونی تبرئه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The effort to identify the grand juror is continuing, Durfee said.
[ترجمه گوگل]دورفی گفت که تلاش برای شناسایی هیئت منصفه ادامه دارد
[ترجمه ترگمان]Durfee گفت که تلاش برای شناسایی اعضای هیات منصفه عالی ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. One alternate juror choked with grief and accepted the water and tissues from a concerned court clerk.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از اعضای هیئت منصفه از غم خفه شد و آب و دستمال کاغذی یک منشی دادگاه را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای یکی از اعضای هیات منصفه با اندوه خفه شد و آب و بافته ای را از یک منشی دادگاه مربوطه پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In arduous debate, the semiliterate or illiterate juror is too readily won over by the selectivity of a persuasive reader.
[ترجمه گوگل]در مناظره‌های سخت، منصفه نیمه‌سواد یا بی‌سواد به آسانی توسط یک خواننده متقاعدکننده مورد توجه قرار می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]در یک بحث دشوار، the یا juror بی سواد، با انتخاب یک خواننده قانع کننده، به آسانی موفق می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The juror was sure of the defendant's guilt.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه از گناهکار بودن متهم مطمئن بود
[ترجمه ترگمان]عضو هیئت منصفه از گناه متهم مطمئن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The juror was replaced after about 14 hours of deliberations over a four-day period that began Tuesday afternoon.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه پس از حدود 14 ساعت مشورت در یک دوره چهار روزه که بعد از ظهر روز سه شنبه آغاز شد، جایگزین شد
[ترجمه ترگمان]اعضای هیات منصفه پس از حدود ۱۴ ساعت مذاکره در طی یک دوره چهار روزه که سه شنبه بعد از ظهر آغاز شد، جایگزین شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. One juror from the first Menendez trial, which ended in deadlock in 199 was among the spectators.
[ترجمه گوگل]یک هیئت منصفه از اولین دادگاه منندز که در سال 199 به بن بست ختم شد در میان تماشاگران بود
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای هیات منصفه از اولین محاکمه Menendez که در سال ۱۹۹ به بن بست رسید در میان تماشاچیان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The juror returned for the afternoon session.
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه برای جلسه بعد از ظهر بازگشت
[ترجمه ترگمان]اعضای هیات منصفه برای جلسه بعد از ظهر برگشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. One woman juror winked at Liberace as she returned for the verdict.
[ترجمه گوگل]یکی از اعضای هیئت منصفه در حالی که لیبراسه برای صدور حکم برمی گشت به او چشمکی زد
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای هیئت منصفه در حین بازگشت به هیئت منصفه به لیبراچی چشمک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The law imposes upon each grand juror a strict obligation of secrecy.
[ترجمه گوگل]قانون بر هر هیئت منصفه اعظم تعهد محرمانه ای را تحمیل می کند
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی همه اعضای هیات منصفه را به رازداری تحمیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mr Killen was acquitted because one juror said she could not convict a preacher.
[ترجمه گوگل]آقای کیلن تبرئه شد زیرا یکی از اعضای هیئت منصفه گفت که نمی تواند واعظی را محکوم کند
[ترجمه ترگمان]آقای Killen تبرئه شد چون عضو هیات منصفه مدعی بود که نمی تواند یک واعظ را محکوم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Judge or juror who favour one of the parties in a case.
[ترجمه گوگل]قاضی یا هیئت منصفه ای که به نفع یکی از طرفین پرونده است
[ترجمه ترگمان]قاضی یا هیات منصفه که به یکی از مهمونی های این پرونده علاقه دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In Jian after scrip, the judge wants presiding juror to be scrip between jury ordinal deliver.
[ترجمه گوگل]در ژیان پس از اسکریپ، قاضی می‌خواهد که رئیس هیئت منصفه بین ارسال ترتیبی هیئت منصفه اسکریپ شود
[ترجمه ترگمان]در جیان پس از scrip، قاضی می خواهد اعضای هیات منصفه را به صورت اتفاقی داوری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

داور (اسم)
referee, arbiter, arbitrator, juror

عضو هیئت منصفه (اسم)
juror

تخصصی

[حقوق] واحد یا شخص حقوقی

انگلیسی به انگلیسی

• member of a jury
a juror is a member of a jury.

پیشنهاد کاربران

۱. عضو هیئت منصفه ۲. عضو هیئت داوران
مثال:
Each juror felt he needed more evidence before voting to convict the former football star.
هر یک از اعضای هیئت منصفه، احساس کردند قبل از رای به محکومیت ستاره سابق فوتبال، به شواهد بیشتری نیاز دارد.
عضو هیأت ژوری

بپرس