**همه چیز را هم زمان مدیریت کردن** / **بیش از حد کارها را به موازات پیش بردن** / **چند کار را همزمان انجام دادن و گیج شدن**
با یک دست چند تا هندوانه برداشتن
### 🔹 **مثال ها:**
- **She is juggling too much with her job, kids, and night classes. **
... [مشاهده متن کامل]
او خیلی کارها را هم زمان انجام می دهد؛ شغلش، بچه ها و کلاس های شبانه.
- **If you juggle too much, you risk burning out. **
اگر بیش از حد همه چیز را هم زمان مدیریت کنی، خطر سوختگی و خستگی زیاد وجود دارد.
- **I’ve been juggling too many projects lately and need to slow down. **
اخیراً پروژه های زیادی را همزمان انجام می دهم و باید آرام تر پیش بروم.
### 🔹 **مترادف ها:**
**multitask excessively** – **overload oneself** – **take on too much**
### 🔹 **متضادها:**
**prioritize** – **focus on one thing** – **delegate tasks**
با یک دست چند تا هندوانه برداشتن
### 🔹 **مثال ها:**
... [مشاهده متن کامل]
او خیلی کارها را هم زمان انجام می دهد؛ شغلش، بچه ها و کلاس های شبانه.
اگر بیش از حد همه چیز را هم زمان مدیریت کنی، خطر سوختگی و خستگی زیاد وجود دارد.
اخیراً پروژه های زیادی را همزمان انجام می دهم و باید آرام تر پیش بروم.
### 🔹 **مترادف ها:**
### 🔹 **متضادها:**