judicious

/dʒuːˈdɪʃəs//dʒuːˈdɪʃəs/

معنی: قضایی، دارای قوه قضاوت سلیم
معانی دیگر: عاقل، دارای قضاوت درست، مدبر، باتدبیر، بادرایت، عاقلانه، مدبرانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: judiciously (adv.), judiciousness (n.)
• : تعریف: characterized by or using sound judgment; wise; prudent.
مترادف: politic, prudent, sagacious, wise
متضاد: asinine, ill-advised, injudicious
مشابه: advisable, astute, careful, circumspect, discreet, hardheaded, intelligent, levelheaded, provident, reasonable, sage, shrewd, sound

- The country must make judicious use of the scarce resources it has.
[ترجمه گوگل] کشور باید از منابع کمیاب که در اختیار دارد، عاقلانه استفاده کند
[ترجمه ترگمان] کشور باید استفاده عاقلانه از منابع کمیاب را که دارد انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A judicious parent thinks carefully when deciding how to discipline a child.
[ترجمه گوگل] یک والدین خردمند هنگام تصمیم گیری در مورد نحوه تربیت کودک به دقت فکر می کنند
[ترجمه ترگمان] یک پدر عاقل وقتی تصمیم می گیرد که چگونه یک کودک را تربیت کند، به دقت فکر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a judicious man
مردی دارای عقل سلیم

2. his judicious investments made him rich
سرمایه گذاری های عاقلانه او را پولدار کرد.

3. We should listen to the judicious opinion of that old man.
[ترجمه گوگل]ما باید به نظر عاقلانه آن پیرمرد گوش کنیم
[ترجمه ترگمان]باید به عقیده خردمندانه آن پیرمرد گوش کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The President authorizes the judicious use of military force to protect our citizens.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور اجازه استفاده عاقلانه از نیروی نظامی را برای محافظت از شهروندان خود می دهد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور به استفاده خردمندانه از نیروی نظامی برای حفاظت از شهروندان خود رای می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some dishes would be very bland without the judicious use of spices and other seasonings.
[ترجمه گوگل]برخی از غذاها بدون استفاده عاقلانه از ادویه ها و سایر چاشنی ها بسیار ملایم خواهند بود
[ترجمه ترگمان]بعضی از غذاها بدون استفاده خردمندانه ادویه و چاشنی دیگر بسیار بی مزه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is curable with judicious use of antibiotics.
[ترجمه گوگل]با استفاده عاقلانه از آنتی بیوتیک ها قابل درمان است
[ترجمه ترگمان]آن با استفاده خردمندانه از آنتی بیوتیک ها قابل درمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We should make judicious use of the resources available to us.
[ترجمه گوگل]ما باید از منابعی که در اختیار داریم استفاده عاقلانه داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]ما باید استفاده عاقلانه از منابعی را که در دسترس ما هستند، به عمل آوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A couple of judicious phone calls, and they had a more or less exact location: Eaglesham.
[ترجمه گوگل]چند تماس تلفنی هوشمندانه، و آنها یک مکان کم و بیش دقیق داشتند: Eaglesham
[ترجمه ترگمان]چند تماس تلفنی عاقلانه، و موقعیت دقیق تری داشتند: Eaglesham
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Originality is nothing by judicious imitation. The most original writers borrowed one from another. Voltaire
[ترجمه گوگل]اصالت با تقلید خردمندانه چیزی نیست اصیل ترین نویسندگان یکی را از دیگری وام گرفته اند ولتر
[ترجمه ترگمان]اصالت هیچ چیز با تقلید عاقلانه ای نیست نویسندگان اصلی یکی را از دیگری قرض می گرفتند ول تر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Judicious negotiators will at this stage look to the future to assess likely changes in the balance of power.
[ترجمه گوگل]مذاکره کنندگان عاقل در این مرحله برای ارزیابی تغییرات احتمالی در توازن قوا به آینده نگاه خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]مذاکره کنندگان در این مرحله به آینده نگاه خواهند کرد تا تغییرات احتمالی در توازن قدرت را ارزیابی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You have to be very judicious about how you spend the taxpayers' money.
[ترجمه گوگل]شما باید در مورد نحوه خرج کردن پول مالیات دهندگان بسیار محتاط باشید
[ترجمه ترگمان]باید در مورد این که چگونه پول مالیات دهندگان را خرج می کنید، بسیار منصف و محتاط عمل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. By judicious use of the more than adequate graphic, a wide variety of sounds can be accessed.
[ترجمه گوگل]با استفاده عاقلانه از گرافیک بیش از اندازه کافی، می توان به طیف گسترده ای از صداها دسترسی داشت
[ترجمه ترگمان]با استفاده خردمندانه از بیش از حد گرافیکی، انواع گسترده ای از صداها را می توان در دسترس قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Graham gave us a judicious mixture of archive material of these railway systems and some modern photographs of survivals and restorations.
[ترجمه گوگل]گراهام ترکیبی دقیق از مواد آرشیو این سیستم‌های راه‌آهن و چند عکس مدرن از بقای‌ها و بازسازی‌ها را به ما داد
[ترجمه ترگمان]گراه ام یک ترکیب منصفانه از مواد آرشیو این سیستم های راه آهن و چند عکس مدرن از survivals و مرمت به ما داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We seem to be interested in judicious use when we call rewards and punishments just or unjust and fair or unfair.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد زمانی که پاداش ها و مجازات ها را عادلانه یا ناعادلانه و منصفانه یا ناعادلانه می نامیم، به استفاده خردمندانه علاقه مندیم
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که ما به استفاده خردمندانه در زمانی که به پاداش و مجازات منصفانه و عادلانه و عادلانه یا ناعادلانه می گوییم، علاقمند هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But a judicious combination of methods can effectively control pests for years on end.
[ترجمه گوگل]اما یک ترکیب عاقلانه از روش ها می تواند به طور موثری آفات را برای سال ها کنترل کند
[ترجمه ترگمان]اما یک ترکیب منصفانه از روش ها می تواند به طور موثر آفات را برای سال ها به طور موثر کنترل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قضایی (صفت)
judicial, juridical, judiciary, judicious

دارای قوه قضاوت سلیم (صفت)
judicious

انگلیسی به انگلیسی

• prudent, discreet; wise, sensible, showing good judgement
an action or decision that is judicious shows good judgement and sense; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Showing good judgment or sense 🧠⚖️
🔍 مترادف: Wise
✅ مثال: The judge made a judicious decision after carefully considering all the evidence.
۱. معقول. عاقلانه. حساب شده. دقیق ۲. صاحب قوه تمیز. عاقل. باشعور
مثال:
As your Lord brought you out from your home with a judicious purpose,
هنگامی که پروردگارت تو را با یک هدف حساب شده و دقیق از خانه ات بیرون آورد. {آیه اشاره به خارج شدن پیامبر از مدینه برای جنگ بدر دارد}
سنجیده
Prudent
The treatment of the hypercalcemia should
be judicious as high calcium levels can have a mild sedating effect
در مورد درمان هیپرکلسمی باید جانب احتیاط را رعایت کرد، زیرا زیادی سطح کلسیم، اثر تسکینی خفیفی دارد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : judge
✅️ اسم ( noun ) : judge / judgement / judiciary
✅️ صفت ( adjective ) : judgemental / judicial / judicious
✅️ قید ( adverb ) : judicially / judiciously
عاقلانه و حساب شده
an article with a judicious use of examples
دقیق
عاقلانه، دارای قوه قضاوت سلیم

بپرس