1. You must try not to be so judgmental about people.
[ترجمه گوگل]شما باید سعی کنید اینقدر در مورد مردم قضاوت نکنید
[ترجمه ترگمان]تو باید سعی کنی که این قدر درباره مردم قضاوت نکنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. We tried not to seem critical or judgmental while giving advice that would protect him from ridicule.
[ترجمه گوگل]ما سعی میکردیم در حین دادن توصیههایی که او را از تمسخر محافظت میکند، انتقادی یا قضاوتکننده به نظر نرسیم
[ترجمه ترگمان]ما سعی کردیم انتقادی و منتقدانه به نظر not در حالی که پند دادن به او از تمسخر او جلوگیری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He walked past her, giving her a judgmental frown.
[ترجمه گوگل]از کنارش گذشت و اخم قضاوت آمیزی به او نشاند
[ترجمه ترگمان]از کنارش گذشت و به او اخم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I am much more open-minded and less judgmental than if I had gone to a more homogeneous school.
[ترجمه گوگل]من نسبت به زمانی که به مدرسهای همگنتر رفته بودم، ذهن بازتر و کمتر قضاوتکنندهتر هستم
[ترجمه ترگمان]من بسیار more و less از آن هستم که اگر به مدرسه homogeneous می رفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Managers who did encounter hostile, judgmental, or disinterested reactions from their bosses rarely initiated such interactions again.
[ترجمه گوگل]مدیرانی که با واکنشهای خصمانه، قضاوتآمیز یا بیعلاقه روسای خود مواجه شدند، به ندرت دوباره چنین تعاملاتی را آغاز کردند
[ترجمه ترگمان]مدیرانی که با واکنش های خصمانه، قضاوتی و disinterested رفتار می کردند، به ندرت این تعاملات را آغاز می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. You're being too judgmental.
7. Be curious, not judgmental. Walt Whitman
[ترجمه گوگل]کنجکاو باشید نه قضاوت کننده والت ویتمن
[ترجمه ترگمان] کنجکاو باش، قضاوت نکن والت ویتمن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I think that she is too judgmental to be a good therapist.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که او بیش از حد قضاوت کننده است که نمی تواند یک درمانگر خوب باشد
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که او بیش از حد judgmental که یک درمانگر خوب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Cliquish, judgmental, and/or stuck up people annoy the hell out of me.
[ترجمه گوگل]آدمهای دستهجمعی، قضاوتکننده، و/یا گیر افتادهاند، من را آزار میدهند
[ترجمه ترگمان]Cliquish، قضاوت کردن، یا stuck کردن مردم از من به جهنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I am typically very judgmental andself - help books and typically find them self - satisfied and generally meaningless.
[ترجمه گوگل]من معمولاً بسیار قضاوت کننده هستم و از خودم - به کتاب ها کمک می کنم و معمولاً آنها را از خود راضی و به طور کلی بی معنی می دانم
[ترجمه ترگمان]من معمولا کتاب های بسیار judgmental andself - به کتاب ها کمک می کنم و به طور معمول آن ها را ازخودراضی و به طور کلی بی معنی می یابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Have judgmental marketing insight, topping judgment, sound interpersonal and communication skills and innovation ability.
[ترجمه گوگل]بینش بازاریابی قضاوتی، قضاوت برتر، مهارت های بین فردی و ارتباطی قوی و توانایی نوآوری داشته باشید
[ترجمه ترگمان]دارای بینش بازاریابی judgmental، قضاوت اولیه، مهارت های بین فردی و ارتباطی و توانایی نوآوری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. A male who is so judgmental and unappreciative is no candidate for marriage.
[ترجمه گوگل]مردی که اینقدر قضاوت کننده و قدردان نیست، کاندیدای ازدواج نیست
[ترجمه ترگمان]مردی که بسیار judgmental و unappreciative است، هیچ نامزدی برای ازدواج نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A judgmental infelicity plagued past generations.
[ترجمه گوگل]یک خطای قضاوتی نسل های گذشته را آزار می دهد
[ترجمه ترگمان]یک infelicity قضاوتی از نسل های گذشته به ستوه آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. This dichotomous thinking provides a critical and judgmental view of ourselves and the world around us, and ultimately leads to destructive emotions, such as envy, resentment, shame, and greed.
[ترجمه گوگل]این تفکر دوگانه، دیدی انتقادی و قضاوتی از خود و دنیای اطرافمان ارائه میکند و در نهایت به احساسات مخربی مانند حسادت، رنجش، شرم و طمع منجر میشود
[ترجمه ترگمان]این تفکر dichotomous دیدگاه انتقادی و منتقدانه از خود و جهان پیرامون خود ارایه می دهد و در نهایت منجر به احساسات مخرب مانند حسادت، تنفر، شرمندگی و طمع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید