1. his judgement could neither sleep nor be softened
حس قضاوت او نه از بین می رفت و نه نرمتر می گردید.
2. nice judgement
داوری پردقت
3. the judgement passed for the defendant
حکم به نفع خوانده صادر شد.
4. pass judgement (on)
مورد قضاوت قرار دادن،نظر دادن
5. an unbiassed judgement
داوری بی غرضانه
6. other people's judgement did not deter him from doing what he thought was right
نکوهش اشخاص دیگر او را از انجام آنچه که درست می پنداشت باز نداشت.
7. the unerring judgement of the surgeon
قضاوت خطا ناپذیر جراح
8. according to my judgement . . .
طبق داوری من . . .
9. alcohol affected his judgement
الکل عقل و شعور او را تحت تاثیر قرار داد.
10. an error in judgement
اشتباه در قضاوت
11. exercise of good judgement
به کاربندی قضاوت خوب
12. war is a judgement for our sins
جنگ عقوبت گناهان ما است.
13. against one's better judgement
خلاف عقل سلیم (شخص)
14. an error of judgement
خطای داوری،اشتباه در قضاوت
15. a man of good judgement
مردی دارای حسن قضاوت،مردی که قضاوت او خوب است
16. the maturity of his judgement
پختگی داوری او
17. the warp in her judgement
نااستواری قضاوت او
18. more by luck than judgement
بیشتر به خاطر شانس تا درایت
19. the higher court reversed that judgement
دادگاه عالی تر آن داوری را لغو کرد.
20. an economist should form an independent judgement on currency questions
یک اقتصاددان بایستی نسبت به مسایل پولی نظریات مستقلی داشته باشد.
21. a woman who lacks all reserve and judgement
زنی که از خودداری و قضاوت بویی نبرده است
22. they also consider earthquakes a form of judgement
آنان زلزله را هم مشیت الهی می دانند.
23. the judge adjudicated the case and gave his judgement
قاضی مورد را داوری و حکم خود را صادر کرد.
24. His judgement was clouded by jealousy.
[ترجمه علی قربان زاده] حسادت بر قضاوت او سایه افکنده بود.|
[ترجمه گوگل]قضاوت او از حسادت تیره شد[ترجمه ترگمان]داوری او از حسادت تیره گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. He agreed, but very much against his better judgement.
[ترجمه گوگل]او موافق بود، اما بسیار مخالف قضاوت بهتر او
[ترجمه ترگمان]او موافقت کرد، اما در مقابل قضاوت بهتر او خیلی مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]او موافقت کرد، اما در مقابل قضاوت بهتر او خیلی مخالف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. It's not for me to pass judgement, it's a personal matter between the two of you.
[ترجمه گوگل]این به من مربوط نیست که قضاوت کنم، این یک موضوع شخصی بین شما دو نفر است
[ترجمه ترگمان]این برای من نیست که داوری کنم، مساله شخصی است که بین شما دو نفر قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]این برای من نیست که داوری کنم، مساله شخصی است که بین شما دو نفر قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. I'm not equipped to pass judgement on such matters.
[ترجمه گوگل]من برای قضاوت در مورد چنین موضوعاتی مجهز نیستم
[ترجمه ترگمان]من آماده نیستم در چنین شرایطی قضاوت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]من آماده نیستم در چنین شرایطی قضاوت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. His professional judgement was coloured by his personal antipathies.
[ترجمه گوگل]قضاوت حرفه ای او با ضدیت های شخصی اش رنگ آمیزی داشت
[ترجمه ترگمان]قضاوت حرفه ای او از antipathies شخصی او به رنگ قرمز درآمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]قضاوت حرفه ای او از antipathies شخصی او به رنگ قرمز درآمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. The minister had made an amazing error of judgement.
[ترجمه گوگل]وزیر اشتباه قضاوت شگفت انگیزی کرده بود
[ترجمه ترگمان]وزیر در مورد قضاوت اشتباه بزرگی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان]وزیر در مورد قضاوت اشتباه بزرگی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید