jubilation

/ˌdʒuːbəˈleɪʃn̩//ˌdʒuːbɪˈleɪʃn̩/

معنی: شادی، جشن، شادمانی، هلهله
معانی دیگر: شادگری، سرمستی، دست افشانی، شعف، ابتهاج، جشن (پیروزی یا موفقیت و غیره)، جشن و سرور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a feeling of great joy, pride, and happiness; exultation.
مشابه: joy

- There was jubilation when the end of the war was announced.
[ترجمه Sahar] با اعلام پایان جنگ، جشن و شادمانی برپا شد.
|
[ترجمه گوگل] وقتی پایان جنگ اعلام شد، شادی بود
[ترجمه ترگمان] هنگامی که پایان جنگ اعلام شد، شادمانی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the expression of joy or the act of rejoicing.

(3) تعریف: a joyful celebration, as for an anniversary.

جمله های نمونه

1. our jubilation was short-lived as once again the patient's condition worsened
شادی ما زیاد طول نکشید چون وضع بیمار دوباره رو به وخامت گذاشت.

2. their jubilation lasted until dawn
جشن و سرور آنها تا پگاه طول کشید.

3. The goal was greeted by jubilation from the home fans.
[ترجمه گوگل]این گل با استقبال هواداران میزبان همراه شد
[ترجمه ترگمان]هدف، جشن و شادی هواداران خانگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His resignation was greeted by jubilation on the streets of Sofia.
[ترجمه گوگل]استعفای او با شادی در خیابان های صوفیه مورد استقبال قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]استعفای او در خیابان های صوفیه مورد استقبال قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There were scenes of jubilation among her supporters.
[ترجمه گوگل]صحنه های شادی در میان هواداران او بود
[ترجمه ترگمان]در بین طرفدارانش صحنه هایی از شادمانی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was jubilation that a local team had come first.
[ترجمه گوگل]خوشحالی بود که یک تیم محلی اول شده بود
[ترجمه ترگمان]شادی و شادی وجود داشت که یک تیم محلی زودتر آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They went wild with jubilation as they paid homage to the local boy who made President.
[ترجمه گوگل]آنها با ادای احترام به پسر محلی که رئیس جمهور شد، با شادی وحشی شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها در حالی که به پسری که رئیس جمهور می شد، ادای احترام می کردند، از شادی خارج شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. During a day of extraordinary jubilation, more than 100,000 people poured through the increasingly open border to the West.
[ترجمه گوگل]در طول یک روز شادی فوق‌العاده، بیش از 100000 نفر از مرزهای بازتر به سمت غرب سرازیر شدند
[ترجمه ترگمان]در طی یک روز شادمانی فوق العاده، بیش از ۱۰۰،۰۰۰ نفر از طریق مرز باز به سمت غرب سرازیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Shouts of jubilation rose from the crowd.
[ترجمه گوگل]فریادهای شادی از میان جمعیت بلند شد
[ترجمه ترگمان]فریاد شادی از میان جمعیت برخاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Jubilation! Huge sighs of relief.
[ترجمه گوگل]شادی! آه های تسکین عظیم
[ترجمه ترگمان]! Jubilation - - - - - - - اهی عظیم از آسودگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The whole Divine Land was a scene of jubilation.
[ترجمه گوگل]تمام سرزمین الهی صحنه شادی بود
[ترجمه ترگمان]تمام سرزمین الهی صحنه ای از شادمانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He writes: Watching the jubilation in Kenmore Square felt oddly uncomfortable, as if bin Laden had managed to brutalize all of us just a little.
[ترجمه گوگل]او می نویسد: تماشای جشن شادی در میدان کنمور به طرز عجیبی ناراحت کننده بود، گویی بن لادن توانسته است همه ما را کمی وحشیانه کند
[ترجمه ترگمان]او می نویسد: تماشای شادمانی در میدان Kenmore به طرز عجیبی ناراحت کننده بود، گویی که بن لادن توانسته بود همه ما را کمی آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Whereas we met this week in jubilation, with our cameras on throughout, that first meeting was private, small and low-key.
[ترجمه گوگل]در حالی که این هفته در شادی و با دوربین های روشن با همدیگر ملاقات کردیم، اولین جلسه خصوصی، کوچک و کم اهمیت بود
[ترجمه ترگمان]در حالی که ما این هفته را با شادمانی ملاقات کردیم، با دوربین های ما در تمام طول، اولین نشست خصوصی، کوچک و کم نور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was, of course, jubilation in the Ferrari camp and rightfully so.
[ترجمه گوگل]البته شادی در اردوگاه فراری بود و به حق
[ترجمه ترگمان]البته، در اردوگاه فراری و به حق هم چنین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شادی (اسم)
airiness, happiness, rejoicing, jubilation, gaiety, glee, mirth, caper, curvet, exultation, gala, pleasance, joyance

جشن (اسم)
jubilation, jubilee, feast, carnival, celebration, ceremony, fiesta, fete

شادمانی (اسم)
jubilation, gaiety, mask, splurge, festival, merrymaking, lustihood

هلهله (اسم)
jubilation, yell, hosanna

انگلیسی به انگلیسی

• joyfulness, gladness; celebration, festivity, rejoicing, exultation
jubilation is a feeling of great happiness and success; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : jubilation
✅️ صفت ( adjective ) : jubilant
✅️ قید ( adverb ) : jubilantly
سرمستی. هلهه. شادمانی
look at jubilation from Iran
هلهله ی ایرانی ها رو ببین
این جمله ی گزارشگر کشتی بود بعد از این که یزدانی تیلور رو برد. مسابقات جهانی 2021. بماند به یادگار. . .

بپرس