jostle

/ˈdʒɑːsl̩//ˈdʒɒsl̩/

معنی: تنه، هل، تکان، تنه زدن
معانی دیگر: (مثلا در میان جمعیت انبوه) تنه زدن، با تنه زدن جلو رفتن، آرنج زدن، هل دادن، با هل دادن پیش رفتن، (از نزدیک) تماس پیدا کردن، اصطکاک داشتن، همسایی کردن، (با with و for) برای چیزی با کسی در افتادن، هماوری کردن، تنه زنی، برخورد

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: jostles, jostling, jostled
(1) تعریف: to push, crowd, or bump against, esp. on purpose; collide with.
مترادف: bump, collide, crowd, push
مشابه: elbow, jar, jog, jolt, shoulder, shove

- People jostled each other in the crowded bus.
[ترجمه گوگل] مردم در اتوبوس شلوغ همدیگر را به هم زدند
[ترجمه ترگمان] مردم یکدیگر را در اتوبوس شلوغ هل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That guy must have stolen my wallet when he jostled me on the platform.
[ترجمه گوگل] آن مرد باید کیف پول من را دزدیده باشد که من را روی سکو هول داد
[ترجمه ترگمان] اون یارو حتما کیف پولم رو دزدیده بود وقتی بهم تنه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to compete vigorously with.
مترادف: contest, rival

- They've been jostling each other since high school.
[ترجمه گوگل] آنها از دوران دبیرستان با هم درگیر بودند
[ترجمه ترگمان] از زمان دبیرستان به هم تنه می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be crowded closely together with (each other).
مترادف: crowd, throng
مشابه: herd
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to push, crowd, or bump against a person or object; collide.
مترادف: bump, push
مشابه: crowd, elbow, hustle, shoulder, shove

(2) تعریف: to compete vigorously.
مترادف: compete, contend, contest, vie
مشابه: crowd, strive
اسم ( noun )
مشتقات: jostler (n.)
(1) تعریف: the action or an instance of jostling; bump.
مترادف: bump, push
مشابه: collision, jar, jog, jolt, shove

(2) تعریف: the condition of being crowded.
مشابه: bustle, hustle

- the jostle of the streets
[ترجمه گوگل] شلوغی خیابان ها
[ترجمه ترگمان] هل دادن خیابان ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. europe, where several languages jostle each other
اروپا که در آن چندین زبان با هم سایش دارند.

2. a novel good enough to jostle with the others in the market
رمان خوبی که می توانست در بازار با دیگر رمان ها رقابت کند

3. he wished to be away from the hustle and jostle of the bazaar
او آرزو می کرد که از سر و صدا و ازدحام بازار به دور باشد.

4. Don't jostle against me!
[ترجمه گوگل]علیه من هول نکن!
[ترجمه ترگمان]به من تنه نزن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Satisfaction and horror jostle for position on his face.
[ترجمه گوگل]رضایت و تکان های وحشتناک برای موقعیت روی صورتش
[ترجمه ترگمان]یک حرکت ناگهانی و وحشتناک برای موقعیت در صورت او
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Discarded sodden matches and joint stubs jostle around in the pan and urine seeps into the sole of my shoe.
[ترجمه گوگل]کبریت‌های خیس شده دور ریخته شده و خرده‌های مفصلی در تابه می‌چرخند و ادرار به کف کفشم نفوذ می‌کند
[ترجمه ترگمان]matches خیس و stubs مفصل در ماهی تابه به هم تنه می زنند و ادرار به درون تنها کفش من نفوذ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As evening approaches, other exciting opportunities jostle for your attention.
[ترجمه گوگل]با نزدیک شدن به عصر، فرصت‌های هیجان‌انگیز دیگری برای توجه شما به راه می‌افتد
[ترجمه ترگمان]همان طور که عصر نزدیک می شود، فرصت های هیجان انگیز دیگری برای توجه شما به هم می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many air atoms crowded together jostle one another, like humans in a crowd, and cause wind.
[ترجمه گوگل]بسیاری از اتم‌های هوا که در کنار هم جمع شده‌اند، مانند انسان‌ها در یک ازدحام، یکدیگر را تکان می‌دهند و باعث ایجاد باد می‌شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از اتم های هوا هم مثل انسان ها در میان جمعیت به هم تنه می زنند و باعث باد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Acrobats, clowns and musicians jostle for your attention.
[ترجمه گوگل]آکروبات ها، دلقک ها و نوازندگان برای جلب توجه شما حرکت می کنند
[ترجمه ترگمان]Acrobats، دلقک ها و نوازندگان برای جلب توجه شما تنه می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Now star fruit and okra jostle root ginger and mangoes on supermarket shelves.
[ترجمه گوگل]حالا در قفسه های سوپر مارکت ها، زنجبیل و انبه را از میوه ستاره دار و بامیه می زنند
[ترجمه ترگمان]حالا میوه ستاره ای و okra، زنجبیل و انبه در قفسه های سوپرمارکت ها را هل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Flood - affected people jostle for food relief in Nowshera in northwest Pakistan on Friday, Aug. 20
[ترجمه گوگل]مردم سیل زده روز جمعه 20 اوت در نوشهره در شمال غرب پاکستان برای کمک به غذا دست به دست هم دادند
[ترجمه ترگمان]در روز جمعه، روز جمعه، مردم سیل زده در نوشهره در شمال باختری پاکستان برای امدادرسانی به غذا یکدیگر را هل می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They do not jostle each othereach marches straight ahead. They plunge through defenses without breaking ranks.
[ترجمه گوگل]آنها در هر راهپیمایی مستقیم جلوی یکدیگر را تکان نمی دهند آنها بدون شکستن صفوف دفاعی را پشت سر می گذارند
[ترجمه ترگمان]آن ها به هم تنه نمی زنند که مستقیم به جلو حرکت کنند آن ها بدون شکستن صف از خود دفاع می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To push or jostle ( another or others ) with the elbow.
[ترجمه گوگل]هل دادن یا تکان دادن (دیگری یا دیگران) با آرنج
[ترجمه ترگمان]برای هل دادن یا هل دادن (یا دیگران)با آرنج
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Messengers who jostle pedestrians on the sidewalk.
[ترجمه گوگل]پیام رسان هایی که در پیاده رو با عابران پیاده برخورد می کنند
[ترجمه ترگمان]Messengers که در پیاده رو به راه افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. And just jostle it a little because they are all going to come up one day.
[ترجمه گوگل]و فقط کمی آن را تکان دهید زیرا قرار است روزی همه آنها بالا بیایند
[ترجمه ترگمان]و فقط به این فکر کن که یه روزی همه شون سر و کله شون پیدا می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. European leaders jostle to be snapped standing next to him.
[ترجمه گوگل]رهبران اروپایی برای دستگیر شدن در کنار او تکان می‌خورند
[ترجمه ترگمان]رهبران اروپایی باید کنار او ایستاده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تنه (اسم)
stock, bulk, frame, stem, body, trunk, corpus, jostle, push, shove

هل (اسم)
jostle, push, cardamom, shove

تکان (اسم)
stroke, move, movement, motion, hustle, shake, shock, rock, wag, jerk, jostle, jar, convulsion, tremor, jolt, tremour

تنه زدن (فعل)
hunch, jostle, shove

انگلیسی به انگلیسی

• act of pushing or shoving; push, shove, bump
push, shove, bump; compete with; be crowded, be squeezed together
if people jostle or if they jostle each other, they bump against or push each other in a crowd.

پیشنهاد کاربران

The front three are jostling for the position
سه نفر جلویی برای اول شدن در حال کشمکش با هم هستند.
Jostle یعنی رقابت فیزیکی و پر تنش برای به دست آوردن یک موقعیت بهتر در یک مسابقه
ازدحام
در تکاپو بودن
تنه
jostle
۱ - با هل دادن و تنه زدن راه خود را در میان جمعیت باز کردن و جلو رفتن
۲ - توده، انبوهی از ( a jostle of )
A jostle of liquor marts
To make one's way by pushing and shoving people
In the shrine of Imam Reza people jostle their way among the horde of pilgrims to reach to the steel grids of grave and touch it.
...
[مشاهده متن کامل]

She put her hand on his shoulder and jostled him gently while calling his name

بپرس