فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: jostles, jostling, jostled
حالات: jostles, jostling, jostled
• (1) تعریف: to push, crowd, or bump against, esp. on purpose; collide with.
• مترادف: bump, collide, crowd, push
• مشابه: elbow, jar, jog, jolt, shoulder, shove
• مترادف: bump, collide, crowd, push
• مشابه: elbow, jar, jog, jolt, shoulder, shove
- People jostled each other in the crowded bus.
[ترجمه گوگل] مردم در اتوبوس شلوغ همدیگر را به هم زدند
[ترجمه ترگمان] مردم یکدیگر را در اتوبوس شلوغ هل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مردم یکدیگر را در اتوبوس شلوغ هل می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That guy must have stolen my wallet when he jostled me on the platform.
[ترجمه گوگل] آن مرد باید کیف پول من را دزدیده باشد که من را روی سکو هول داد
[ترجمه ترگمان] اون یارو حتما کیف پولم رو دزدیده بود وقتی بهم تنه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یارو حتما کیف پولم رو دزدیده بود وقتی بهم تنه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to compete vigorously with.
• مترادف: contest, rival
• مترادف: contest, rival
- They've been jostling each other since high school.
[ترجمه گوگل] آنها از دوران دبیرستان با هم درگیر بودند
[ترجمه ترگمان] از زمان دبیرستان به هم تنه می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از زمان دبیرستان به هم تنه می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to be crowded closely together with (each other).
• مترادف: crowd, throng
• مشابه: herd
• مترادف: crowd, throng
• مشابه: herd
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to push, crowd, or bump against a person or object; collide.
• مترادف: bump, push
• مشابه: crowd, elbow, hustle, shoulder, shove
• مترادف: bump, push
• مشابه: crowd, elbow, hustle, shoulder, shove
• (2) تعریف: to compete vigorously.
• مترادف: compete, contend, contest, vie
• مشابه: crowd, strive
• مترادف: compete, contend, contest, vie
• مشابه: crowd, strive
اسم ( noun )
مشتقات: jostler (n.)
مشتقات: jostler (n.)
• (1) تعریف: the action or an instance of jostling; bump.
• مترادف: bump, push
• مشابه: collision, jar, jog, jolt, shove
• مترادف: bump, push
• مشابه: collision, jar, jog, jolt, shove
• (2) تعریف: the condition of being crowded.
• مشابه: bustle, hustle
• مشابه: bustle, hustle
- the jostle of the streets