jokingly

/ˈdʒoʊkɪŋli//ˈdʒəʊkɪŋli/

معنی: بشوخی
معانی دیگر: شوخی کنان

جمله های نمونه

1. He was jokingly called old fox by his partner.
[ترجمه گوگل]شریک زندگی اش به شوخی او را روباه پیر خطاب می کرد
[ترجمه ترگمان]به شوخی با هم رقص خود روباه پیر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She jokingly replied," I'm here to meet a rich husband,get married,have a couple of children,and then retire and travel.
[ترجمه گوگل]او به شوخی پاسخ داد: «من اینجا هستم تا با یک شوهر ثروتمند آشنا شوم، ازدواج کنم، چند فرزند داشته باشم، و سپس بازنشسته شوم و سفر کنم
[ترجمه ترگمان]او به شوخی گفت: \" من اینجا هستم تا با یک شوهر ثروتمند ملاقات کنم، ازدواج کنم، دو بچه داشته باشم، و بعد بازنشسته شوم و سفر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sarah jokingly called her "my monster".
[ترجمه گوگل]سارا به شوخی او را "هیولا من" خطاب کرد
[ترجمه ترگمان] سارا به شوخی بهش می گفت \"هیولای من\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I said it half jokingly.
[ترجمه گوگل]به شوخی گفتم
[ترجمه ترگمان]به شوخی گفتم:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Second example: Several years ago Johnny Carson jokingly predicted a toilet paper shortage.
[ترجمه گوگل]مثال دوم: چندین سال پیش جانی کارسون به شوخی کمبود دستمال توالت را پیش بینی کرد
[ترجمه ترگمان]مثال دوم: جانی کارسون به شوخی کمبود کاغذ توالت را پیش بینی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When he jokingly referred to the story that he was descended from the Devil he meant no disrespect to his ancestor Woden.
[ترجمه گوگل]وقتی او به شوخی به این داستان اشاره کرد که او از نسل شیطان است، منظورش بی احترامی به جدش وودن نبود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که به شوخی داستانی را بیان کرد که از شیطان پایین آمده بود قصد بی احترامی به جد his نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Father jokingly said: Oh! Who did you have in mind?
[ترجمه گوگل]پدر به شوخی گفت: اوه! چه کسی را در نظر داشتید؟
[ترجمه ترگمان]پدر به شوخی گفت: اوه! چه کسی در ذهن تو بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. "It was quick and crazy," laughs Spader, who jokingly calls his own aversion to technology "some sort of deficiency".
[ترجمه گوگل]اسپیدر که به شوخی بیزاری خود از فناوری را "نوعی کمبود" می نامد، می خندد: "سریع و دیوانه کننده بود "
[ترجمه ترگمان]Spader که به شوخی تنفر خود را از تکنولوژی \"نوعی کمبود\" می نامد، می خندد و می گوید: \" این کار سریع و احمقانه بود \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. At 7 Viacom chairman Sumner Redstone jokingly claims to be 5
[ترجمه گوگل]در 7، رئیس شرکت Viacom، سامنر رداستون به شوخی ادعا می کند که 5 ساله است
[ترجمه ترگمان]در ۷ Viacom chairman Redstone به شوخی ادعا می کند که ۵ سال دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I asked him jokingly whether he thought he could drive the Calcutta - Peshawar express.
[ترجمه گوگل]به شوخی از او پرسیدم که آیا فکر می کند می تواند با قطار سریع السیر کلکته - پیشاور رانندگی کند؟
[ترجمه ترگمان]من به شوخی از او پرسیدم که آیا فکر می کند می تواند سریع السیر کلکته - پیشاور را هدایت کند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The person that calls even security personnel jokingly this domestic company is bedlamite.
[ترجمه گوگل]فردی که حتی پرسنل امنیتی را به شوخی با این شرکت داخلی صدا می زند، بدلامیت است
[ترجمه ترگمان]فردی که حتی پرسنل امنیتی را به شوخی صدا می زند، bedlamite است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Changing her mind is often jokingly called a women's prerogative.
[ترجمه گوگل]تغییر عقیده او اغلب به شوخی حق امتیاز زنان نامیده می شود
[ترجمه ترگمان]تغییر ذهن اغلب به شوخی حق زنان نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He turned to his publicist and jokingly asked, "What's next?"
[ترجمه گوگل]او رو به تبلیغاتی خود کرد و به شوخی پرسید: بعدش چی؟
[ترجمه ترگمان]او به طرف ناشر خود برگشت و به شوخی پرسید: \"بعدی چیست؟\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Shanghai men are jokingly called henpecked husbands.
[ترجمه گوگل]مردان شانگهای به شوخی به آنها شوهر مرغ مرغ می گویند
[ترجمه ترگمان]مردان شانگهای به شوخی شوهران henpecked نامیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بشوخی (قید)
jestingly, jokingly, waggishly

انگلیسی به انگلیسی

• kiddingly, teasingly, in jest
if you say or do something jokingly, you do it to amuse someone or without seriously meaning it.

پیشنهاد کاربران

به شوخی. از روی شوخی
مثال:
Sarah jokingly called her "my monster".
سارا به شوخی صدایش زد: �هیولای من�
از روی شوخی؛ به شوخی؛ به مسخره

بپرس