اسم ( noun )
عبارات: out of joint
عبارات: out of joint
• (1) تعریف: a place or point at which two or more parts come together or are connected; junction.
• مترادف: junction
• مشابه: articulation, coupler, coupling, hinge, juncture, miter, rabbet, socket
• مترادف: junction
• مشابه: articulation, coupler, coupling, hinge, juncture, miter, rabbet, socket
- The upper and lower leg of the body come together at the knee joint.
[ترجمه رضا] قسمت بالا و پایین پای بدن در زانو به بکدیگر متصل میشوند|
[ترجمه گوگل] قسمت بالایی و پایینی بدن در مفصل زانو به هم می رسند[ترجمه ترگمان] قسمت بالایی و پایینی بدن در مفاصل زانو به هم متصل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This old wooden table is a bit unstable around its joints.
[ترجمه گوگل] این میز چوبی قدیمی در اطراف اتصالاتش کمی ناپایدار است
[ترجمه ترگمان] این میز چوبی کهنه، کمی بی ثبات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این میز چوبی کهنه، کمی بی ثبات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the specific arrangement of parts in or at such a junction.
• مشابه: coupler, coupling, hinge
• مشابه: coupler, coupling, hinge
- a hinge joint
• (3) تعریف: a large piece of meat cut for cooking; roast.
• مترادف: hock, roast, shank
• مشابه: cut, leg, shoulder
• مترادف: hock, roast, shank
• مشابه: cut, leg, shoulder
- a joint of beef
• (4) تعریف: in geology, a crack or fracture along which two large masses of rock touch.
• مشابه: crack, fault, fissure, fracture
• مشابه: crack, fault, fissure, fracture
• (5) تعریف: a place on the stem of a plant where the growth of a branch or leaf originates or will originate.
• مترادف: node
• مشابه: articulation
• مترادف: node
• مشابه: articulation
• (6) تعریف: (informal) a bar or nightclub, often one that is considered somewhat disreputable.
• مترادف: dive, nightclub, nightspot
• مشابه: bar, cabaret, club, honky-tonk, tavern
• مترادف: dive, nightclub, nightspot
• مشابه: bar, cabaret, club, honky-tonk, tavern
- Our band was playing in some seedy joint down by the docks that night.
[ترجمه گوگل] گروه ما در آن شب در کنار اسکله مشغول نواختن بود
[ترجمه ترگمان] گروه ما در حال بازی در یک میخانه کوچک در کنار اسکله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گروه ما در حال بازی در یک میخانه کوچک در کنار اسکله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: (informal) a marijuana cigarette.
• مترادف: reefer
• مترادف: reefer
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, concerning, shared by, or undertaken by two or more parties acting together.
• مترادف: mutual
• مشابه: collective, common, communal, concerted, shared
• مترادف: mutual
• مشابه: collective, common, communal, concerted, shared
- He decided to go in on a joint business venture with his old college roommate.
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت با هم اتاقی قدیمی خود در یک شرکت تجاری مشترک شرکت کند
[ترجمه ترگمان] اون تصمیم گرفت که بره تو یه شرکت کار مشترک با هم اتاقی قدیمیش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون تصمیم گرفت که بره تو یه شرکت کار مشترک با هم اتاقی قدیمیش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She and her brother have joint ownership of the property.
[ترجمه گوگل] او و برادرش مالکیت مشترک ملک را دارند
[ترجمه ترگمان] او و برادرش مالکیت مشترک این ملک را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او و برادرش مالکیت مشترک این ملک را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The measure was passed today in a joint session of Congress.
[ترجمه گوگل] این مصوبه امروز در جلسه مشترک کنگره به تصویب رسید
[ترجمه ترگمان] این اقدام امروز در یک جلسه مشترک کنگره تصویب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این اقدام امروز در یک جلسه مشترک کنگره تصویب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: joints, jointing, jointed
حالات: joints, jointing, jointed
• (1) تعریف: to bring together at a joint.
• مترادف: join
• مشابه: cleave, connect, couple, fuse, link, solder, stick, weld
• مترادف: join
• مشابه: cleave, connect, couple, fuse, link, solder, stick, weld
• (2) تعریف: to supply with or make with joints.
• مشابه: couple
• مشابه: couple
• (3) تعریف: to separate or cut at a joint.
• مترادف: disjoint
• مشابه: quarter, separate
• مترادف: disjoint
• مشابه: quarter, separate
• (4) تعریف: to prepare (a piece of material, such as wood) to be fitted in a joint.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to bring or fit two or more parts together at a joint.
• مشابه: connect, couple, join, link
• مشابه: connect, couple, join, link