🔸 معادل فارسی:
یاد کسی انداختن / حافظه رو تحریک کردن / چیزی رو به یاد آوردن
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ( استعاری – ذهنی ) :
انجام کاری ( مثل گفتن یک نکته، نشان دادن یک تصویر، یا اشاره به یک خاطره ) که باعث بشه فرد چیزی رو که فراموش کرده بود به یاد بیاره
... [مشاهده متن کامل]
مثال: Seeing the photo jogged my memory of that summer.
دیدن اون عکس خاطرات اون تابستون رو یادم آورد.
2. ( محاوره ای – کمک ذهنی ) :
وقتی کسی تلاش می کنه حافظه ی طرف مقابل رو فعال کنه تا چیزی رو به یاد بیاره
مثال: Can you jog my memory—what was his name again?
میشه یادم بندازی اسمش چی بود؟
3. ( ادبی – استعاری ) :
به صورت شاعرانه یا داستانی برای توصیف لحظه ی بازگشت خاطره یا کشف دوباره ی گذشته
مثال: The scent of jasmine jogged her memory of childhood evenings.
بوی یاس خاطرات شب های کودکی رو براش زنده کرد.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
remind – trigger a memory – refresh one’s memory – bring back – prompt – rekindle
یاد کسی انداختن / حافظه رو تحریک کردن / چیزی رو به یاد آوردن
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ( استعاری – ذهنی ) :
انجام کاری ( مثل گفتن یک نکته، نشان دادن یک تصویر، یا اشاره به یک خاطره ) که باعث بشه فرد چیزی رو که فراموش کرده بود به یاد بیاره
... [مشاهده متن کامل]
مثال: Seeing the photo jogged my memory of that summer.
دیدن اون عکس خاطرات اون تابستون رو یادم آورد.
2. ( محاوره ای – کمک ذهنی ) :
وقتی کسی تلاش می کنه حافظه ی طرف مقابل رو فعال کنه تا چیزی رو به یاد بیاره
مثال: Can you jog my memory—what was his name again?
میشه یادم بندازی اسمش چی بود؟
3. ( ادبی – استعاری ) :
به صورت شاعرانه یا داستانی برای توصیف لحظه ی بازگشت خاطره یا کشف دوباره ی گذشته
مثال: The scent of jasmine jogged her memory of childhood evenings.
بوی یاس خاطرات شب های کودکی رو براش زنده کرد.
________________________________________
🔸 مترادف ها: