jockey

/ˈdʒɑːki//ˈdʒɒki/

معنی: چابک سوار، سوار کار، اسب سوار حرفهای، گول زدن، سوارکار اسب دوانی شدن، با حیله فراهم کردن، نیرنگ زدن، اسب دوانی کردن
معانی دیگر: (در مسابقات اسبدوانی) سوارکاری کردن، (امریکا- خودمانی) کسی که با وسیله ی نقلیه یا ابزار یا ماشین به خصوصی کار می کند: ماشینکار، راننده، ماشین چی، کامیون چی، کالسکه چی (و غیره)، راندن، به کار انداختن، گوش بری کردن، حقه زدن، شیادی کردن، دوز و کلک زدن، خود را در موقعیت مساعد قرار دادن، پس و پیش کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: jockeys
(1) تعریف: someone employed to ride horses in races.

(2) تعریف: (informal) someone who drives, maneuvers, or operates a vehicle, machine, or the like.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: jockeys, jockeying, jockeyed
(1) تعریف: to ride (a horse) in a race.

(2) تعریف: to maneuver or move skillfully.
مشابه: maneuver

- She jockeyed her car to the head of the line.
[ترجمه sara] او ماشینش را به سمت ابتدای خط راند.
|
[ترجمه گوگل] او ماشینش را به سر خط رساند
[ترجمه ترگمان] ماشینش را به دست خط انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to ride a horse in a race.

(2) تعریف: to act skillfully so as to achieve a goal.

- The drivers were jockeying for the best position.
[ترجمه گوگل] رانندگان برای کسب بهترین موقعیت در حال شوخی بودند
[ترجمه ترگمان] رانندگان سعی داشتند بهترین موقعیت را انتخاب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to jockey a taxi for a living
برای امرار معاش تاکسی راندن

2. to jockey for position
دنبال موقعیت مناسب گشتن

3. a truck jockey
کامیون چی

4. an elevator jockey
آسانسورچی

5. peddlers who jockey tourists
دستفروشانی که توریست ها را سرکیسه می کنند.

6. Which jockey will be riding tomorrow?
[ترجمه گوگل]کدام جوکی فردا سوار می شود؟
[ترجمه ترگمان]کدوم سوارکار قراره فردا سواری کنه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The jockey rushed back from America to ride at Nottingham on Monday but went unrewarded.
[ترجمه گوگل]سوارکار با عجله از آمریکا برگشت تا در ناتینگهام در روز دوشنبه سوار شود، اما بدون پاداش رفت
[ترجمه ترگمان]اسب سوار در روز دوشنبه با شتاب از آمریکا به ناتینگهام رفت، اما به unrewarded رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. After the war, rival politicians began to jockey for power.
[ترجمه گوگل]پس از جنگ، سیاستمداران رقیب شروع به جوکی برای کسب قدرت کردند
[ترجمه ترگمان]پس از جنگ، سیاستمداران رقیب به دنبال قدرت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As a jockey he rode 10 winners.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک جوکی او 10 برنده را سوار کرد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک اسب سوار، ۱۰ نفر برنده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The jockey was shaken up when he was thrown twice from his horse yesterday.
[ترجمه گوگل]جوکی دیروز وقتی دو بار از اسبش پرت شد تکان خورد
[ترجمه ترگمان]دیروز سوار اسب او را دو بار از اسب خود دور کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Firms adopt different strategies as they jockey for position.
[ترجمه گوگل]شرکت‌ها استراتژی‌های متفاوتی را اتخاذ می‌کنند، زیرا آنها برای موقعیت شغلی تلاش می‌کنند
[ترجمه ترگمان]شرکت ها استراتژی های مختلفی را اتخاذ می کنند که به دنبال موقعیت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The jockey collided with a pedestrian, knocked himself out and is sidelined with concussion.
[ترجمه گوگل]جوکی با یک عابر پیاده برخورد کرد، خود را ناک اوت کرد و به دلیل ضربه مغزی از زمین خارج شد
[ترجمه ترگمان]اسب سوار به تصادف با یک عابر پیاده برخورد کرد، خودش را بی هوش کرد و با ضربه مغزی کنار رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is their first one, but no jockey could have a better ride.
[ترجمه گوگل]این اولین سواری آنهاست، اما هیچ جوکی نمی تواند سواری بهتری داشته باشد
[ترجمه ترگمان]این اولین their اما هیچ سوارکار نمیتونه سواری بهتری داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. David Elsworth is still looking for a jockey for Ghofar.
[ترجمه گوگل]دیوید السورث همچنان به دنبال جوکی برای غفار است
[ترجمه ترگمان] دیوید Elsworth \"هنوز دنبال یه سوارکار واسه\" Ghofar \"- ه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چابک سوار (اسم)
equestrian, jockey

سوار کار (اسم)
horseman, jockey

اسب سوار حرفه ای (اسم)
jockey

گول زدن (فعل)
renege, con, fool, cheat, gyp, hustle, dodge, rig, bamboozle, outwit, deceive, defraud, dupe, cajole, hoax, gouge, befool, beguile, entrap, gull, gum, hocus, rogue, gaff, swindle, thimblerig, chouse, jockey, finagle, fob, wheedle

سوارکار اسب دوانی شدن (فعل)
jockey

با حیله فراهم کردن (فعل)
jockey

نیرنگ زدن (فعل)
jockey

اسب دوانی کردن (فعل)
jockey

تخصصی

[نفت] بست اتصال

انگلیسی به انگلیسی

• one who rides horses in horse races; (slang) one who operates or controls something (i.e. computer or vehicle)
ride a racehorse; maneuver into a good position; activate, operate
a jockey is someone who rides a horse in a race.
in a struggle for fame or power, if someone is jockeying for position, they are using various methods to gain an advantage over their rivals.

پیشنهاد کاربران

✔️با حیله فراهم کردن، نیرنگ زدن
✔️گوش بری کردن، حقه زدن، شیادی کردن، دوز و کلک زدن
. . .
A: But SyCorps, And one and others are jockeying for the same industrial concessions in Libya that both our companies are pretending we're not sniffing out
...
[مشاهده متن کامل]

?B: How do you know this
. . .
If you take a look at the lower left - hand column, in 2008, five companies were jockeying for a position before we even took notice
Limitless 2011🎥

jockey ( ورزش )
واژه مصوب: چابک سوار
تعریف: سوارکار حرفه ای که در مسابقات اسب دوانی شرکت می کند

بپرس