jiggle

/ˈdʒɪɡl̩//ˈdʒɪɡl̩/

معنی: جنبش، تکان اهسته، اهسته تکان دادن
معانی دیگر: ورجه وورجه کردن، (تند) به پس و پیش (یا بالا و پایین) رفتن، جهمندی کردن، ورجیدن، (کاشانی) لوشیدن، جنباندن، لقاندن، حرکت ورجه ورجه مانند، جهش مندی (به بالا و پایین یا پس و پیش )، لوشگری، جنبانش، لقی

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: jiggles, jiggling, jiggled
• : تعریف: to move or cause to move jerkily up and down or back and forth.
مترادف: shake
مشابه: agitate, joggle, jounce, rattle, rock, wiggle

- The earthquake jiggled the glasses on the shelf.
[ترجمه DaNi] زمین لرزه عینک روی قفسه را تکان داد
|
[ترجمه گوگل] زلزله عینک های روی قفسه را تکان داد
[ترجمه ترگمان] زمین لرزه عینکش را روی قفسه چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: jiggly (adj.)
• : تعریف: a jerky up-and-down or back-and-forth movement.
مشابه: joggle, shake, wiggle

جمله های نمونه

1. jiggle the key in the lock until it opens
کلید را در سوراخ قفل بجنبان تا باز شود.

2. She jiggled the handle of the pram to make the baby stop crying.
[ترجمه Jalil] او کالسکه را به آرامی تکان داد داد گریه بچه را متوقف کند.
|
[ترجمه گوگل]دسته کالسکه را تکان داد تا بچه گریه نکند
[ترجمه ترگمان]خانم ویزلی فریاد زد: - چه اتفاقی افتاده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If the door won't open, try jiggling the key in the lock.
[ترجمه گوگل]اگر در باز نشد، کلید را در قفل تکان دهید
[ترجمه ترگمان]اگر در باز نخواهد شد، سعی کنید کلید را با قفل باز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He tapped his feet, hummed tunes and jiggled about.
[ترجمه گوگل]به پاهایش ضربه زد، آهنگ ها را زمزمه کرد و به اطراف تکان داد
[ترجمه ترگمان]او به پاهایش ضربه زد و شروع به زمزمه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He stood jiggling his car keys in his hand.
[ترجمه گوگل]ایستاد و کلید ماشینش را در دستش تکان داد
[ترجمه ترگمان]کلید ماشینش را در دستش تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Carry the cup carefully and don't jiggle it, or you'll spill the coffee.
[ترجمه گوگل]فنجان را با احتیاط حمل کنید و آن را تکان ندهید، در غیر این صورت قهوه می ریزد
[ترجمه ترگمان]فنجان را با دقت بگیر و آن را تکان نده وگرنه قهوه می ریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. 'Wake up,' he said, jiggling up and down on the bed.
[ترجمه DaNi] در حالیکه روی تخت بالا و پایین می پرید. گفت بیدار شو
|
[ترجمه گوگل]او در حالی که روی تخت بالا و پایین می‌کرد، گفت: «بیدار شو»
[ترجمه ترگمان]در حالی که به روی تخت خم شده بود، گفت: بیدار شو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He jiggled the object in his palm, Queeg-like.
[ترجمه گوگل]او شیء را در کف دستش تکان داد، مانند کویگ
[ترجمه ترگمان]شی را در کف دستش تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I winked at my self, jiggled my head about, grinned.
[ترجمه گوگل]به خودم چشمکی زدم، سرم را تکان دادم، پوزخند زدم
[ترجمه ترگمان]به خودم چشمک زدم و سرم را تکان دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The fat under her uniform jiggled.
[ترجمه گوگل]چربی زیر یونیفرمش تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]مرد چاق زیر اونیفورم سرش را تکان داد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He grinned, clambered to his feet and jiggled excitedly.
[ترجمه گوگل]پوزخندی زد، از جایش بلند شد و با هیجان تکان داد
[ترجمه ترگمان]او لبخند زد، از جایش بلند شد و با شور و هیجان حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Occasionally the baby whimpered and she jiggled the handle of the pram until it stopped.
[ترجمه گوگل]گهگاهی نوزاد ناله می کرد و دسته کالسکه را تکان می داد تا اینکه متوقف شد
[ترجمه ترگمان]در هر حال بچه زوزه می کشید و او دسته of را تا زمانی که متوقف شده بود، تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The can jiggled and danced, as though possessed by a ghost.
[ترجمه گوگل]قوطی تکان می خورد و می رقصید، انگار توسط یک روح تسخیر شده بود
[ترجمه ترگمان]گویی روح او را تسخیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She jiggled the receiver and realised that there was no dialling tone.
[ترجمه گوگل]او گیرنده را تکان داد و متوجه شد که صدای شماره گیری وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]گوشی را تکان داد و دریافت که هیچ صدای شماره گیری وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But jiggling with the past to answer the needs of the present can be a high risk operation.
[ترجمه گوگل]اما جست و خیز با گذشته برای پاسخ به نیازهای حال می تواند یک عملیات پرخطر باشد
[ترجمه ترگمان]اما تکان دادن با گذشته برای پاسخ به نیازهای زمان حاضر می تواند یک عملیات ریسک بالا باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنبش (اسم)
cause, action, stir, move, movement, motion, travel, jiggle, vibration, commotion, inanition, bustle, rock, flicker, locomotion, jar, heartbeat, tremor, libration, tremour, vibratility

تکان اهسته (اسم)
jiggle

اهسته تکان دادن (فعل)
jiggle

انگلیسی به انگلیسی

• shake, wiggle, up and down movement
shake, wiggle, move up and down
if you jiggle something, you move it quickly up and down or from side to side; an informal word.

پیشنهاد کاربران

شوکه شدن
تلنگر زدن
My money don't jiggle jiggle, it folds
I like to see you wiggle wiggle, for sure
😅😍🤩
I like that music 🎶
Song by: Louis Through
#لنگویچ
جنبیدن، تکان خوردن

بپرس