jealousy

/ˈdʒeləsi//ˈdʒeləsi/

معنی: حسادت، رشک
معانی دیگر: حسودی، رشکمندی، غیرت، مراقبت، حمیت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: jealousies
(1) تعریف: envious or suspicious resentment, as of another's success, good fortune, or good qualities.
مشابه: envy

- He couldn't hide his jealousy when his colleague was awarded the prize.
[ترجمه آناهیتا ایوبی] هنگامی که به همکارش هدیه اهدا شد او نتوانست حسادتش را پنهان کند
|
[ترجمه گوگل] او نمی توانست حسادت خود را هنگام اهدای جایزه به همکارش پنهان کند
[ترجمه ترگمان] وقتی هم کار او جایزه را دریافت کرد نتوانست حسادت خود را پنهان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: suspicion or fear of losing another's affection, being betrayed, or being bested in some rivalry.

- His jealousy over his wife's friendships put a strain on their marriage.
[ترجمه گوگل] حسادت او نسبت به دوستی های همسرش بر ازدواج آنها فشار وارد کرد
[ترجمه ترگمان] حسادت او نسبت به دوستی همسرش فشاری بر ازدواج آن ها وارد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: watchfulness in guarding or keeping something.

(4) تعریف: a jealous condition, attitude, or mood.

جمله های نمونه

1. jealousy tormented and kept him awake allnight
حسادت او را رنج داد و همه شب بیدار نگه داشت.

2. jealousy was assigned as the motive for that crime
حسادت به عنوان انگیزه ی آن جنایت قلمداد شد.

3. jealousy was the greatest flaw in his personality
بزرگترین عیب شخصیت او حسادت بود.

4. his jealousy was obvious
حسادت او آشکار بود.

5. the jealousy of his wife was intense
حسادت زن او شدید بود.

6. out of jealousy
به خاطر حسادت

7. out of jealousy he smeared mud all over the neighbor's wall
از روی حسادت به تمام دیوار همسایه گل مالید.

8. he smoldered with jealousy
از زور حسادت می سوخت.

9. her fit of jealousy
غلیان حسادت او

10. she felt that jealousy had corroded her relationship with her husband
احساس می کرد که حسادت رابطه ی او با شوهرش را خراب کرده است.

11. the dirt of jealousy
پلیدی حسادت

12. the spur of jealousy
انگیزه ی حسادت

13. he is incontinent of jealousy and hatred
او قادر به داشتن حسادت و کینه نیست.

14. he is ruled by jealousy
حسادت بر او مسلط شده است.

15. he was crazy with jealousy
حسادت او را دیوانه کرده بود.

16. he was possessed by jealousy
حسادت وجودش را تسخیر کرده بود.

17. she was racked by jealousy
حسادت او را رنج می داد.

18. be eaten up with jealousy (or desire or curiosity)
(عامیانه) سخت دستخوش حسادت (یا میل یا کنجکاوی) شدن

19. he did it out of jealousy
او این کار را از روی حسادت کرد.

20. he is a demon of jealousy and lust
او دیوی است از حسادت و شهوت

21. her success caused her sister's jealousy
موفقیت او رشک خواهرانش را برانگیخت.

22. iago drove him mad with jealousy
آیاگو او را از شدت حسادت به ورطه ی دیوانگی کشاند.

23. there was a tint of jealousy in her remarks
از گفته های او بوی حسادت می آمد.

24. he was imprisoned by his wife's jealousy
او اسیر حسادت زنش بود.

25. hey guard their freedom with stubborn jealousy
آنان با غیرت تمام از آزادی خود پاسداری می کنند.

26. the discovery of her husband's love letters was a fuel for her greater jealousy
کشف نامه های عشقی شوهرش محرک حسادت شدیدتر او شد.

27. His judgement was clouded by jealousy.
[ترجمه گوگل]قضاوت او از حسادت تیره شد
[ترجمه ترگمان]داوری او از حسادت تیره گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. In a fit of insane jealousy he tried to stab her.
[ترجمه گوگل]با حسادت جنون آمیز سعی کرد به او چاقو بزند
[ترجمه ترگمان]با حسادت دیوانه وار سعی کرد به او چاقو بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Jealousy is a very human failing.
[ترجمه گوگل]حسادت یک شکست بسیار انسانی است
[ترجمه ترگمان]حسادت یک انسان خیلی ضعیف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. It is important to recognize jealousy and to nip it in the bud before it gets out of hand.
[ترجمه گوگل]مهم است که حسادت را بشناسید و قبل از اینکه از کنترل خارج شود، آن را در جوانی فرو ببرید
[ترجمه ترگمان]مهم است که حسادت را تشخیص دهید و قبل از اینکه از دست برود، آن را در نطفه خفه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حسادت (اسم)
envy, jealousy, heart-burning

رشک (اسم)
envy, jealousy

انگلیسی به انگلیسی

• envy, covetousness, resentment; vigilance, zealousness; intolerance
jealousy is the quality of being jealous.

پیشنهاد کاربران

حسادت. رشک
مثال:
fierce, murderous jealousy
حسادت شدید و کشنده
I was distraught with jealousy
من از حسادت پریشان و آشفته شده بودم.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : jealousy
✅️ صفت ( adjective ) : jealous
✅️ قید ( adverb ) : jealously
jealousy ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: حسادت
تعریف: هیجانی منفی در یک رابطۀ سه سویه شامل حسود و محبوب و رقیب که بین حسود و رقیب شکل می گیرد
در روانشناسی تکاملی معادل فارسی واژه jealousy ، مفهوم �غیرت ورزی� یا� حسادت زناشویی� می باشد
حسادت عشقی
حسادت
حسودی هم می توان عنوان نمود
Jealous = حسود
Jealousy = حسادت
حسادت کردن = be jealous of sombody
مثال :
You know that jealousy is very bad but I'm a jealous , infact , I'm jealous of my brother
شما می دانی که حسادت بد است اما من حسود هستم ، در حقیقت ، من به برادرم حسادت میکنم
حسود رشک

بپرس