jawbone

/ˈdʒɒˌboʊn//ˈdʒɔːbəʊn/

معنی: استخوان فک، استخوان ارواره
معانی دیگر: استخوان آرواره، استخوان فک (به ویژه آرواره ی زیرین)، (امریکا: با استفاده از مقام و قدرت و شهرت خود) وادار کردن، فشار آوردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: any of the bones that compose the jaw, esp. the lower one.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: jawbones, jawboning, jawboned
• : تعریف: (informal) to try to persuade by talk rather than by intimidation.
صفت ( adjective )
مشتقات: jawboning (adj.), jawboning (n.)
• : تعریف: (informal) achieved by or employing persuasion by talk, rather than by command or authority.

جمله های نمونه

1. instead of a weapon, david used the jawbone of an ass
حضرت داود به جای اسلحه از آرواره ی الاغ استفاده کرد.

2. The jawbone was our most valuable find/discovery.
[ترجمه گوگل]استخوان فک با ارزش ترین یافته/کشف ما بود
[ترجمه ترگمان]استخوان فک مهم ترین اکتشاف \/ اکتشاف ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He took hold of the face and jawbone and tried to restore a more normal appearance.
[ترجمه گوگل]او صورت و استخوان فک را گرفت و سعی کرد ظاهر طبیعی تری را به او بازگرداند
[ترجمه ترگمان]صورت و استخوان آرواره اش را گرفت و سعی کرد حالت عادی تری به خود بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Across the River Esk is a whale's jawbone arch, a reminder of the town's maritime history.
[ترجمه گوگل]در آن سوی رودخانه اسک، طاق فک نهنگ وجود دارد که یادآور تاریخ دریایی این شهر است
[ترجمه ترگمان]در آن سوی رودخانه Esk استخوان فک وال است که یادآور تاریخ مربوط به دریای مدیترانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These gave it the appearance of the half-submerged jawbone of some long-dead behemoth.
[ترجمه گوگل]اینها به آن ظاهر استخوان فک نیمه غوطه ور یک غول بزرگ مرده را می دهد
[ترجمه ترگمان]اینها به آن ظاهر نیمه فرورفته برخی از behemoth مرده را دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The jawbone felt as cold as a joint of beef in a supermarket deep-freeze.
[ترجمه گوگل]احساس سردی استخوان فک به اندازه یک گوشت گاو در یک سوپرمارکت انجماد عمیق بود
[ترجمه ترگمان]استخوان فک به سردی یک تکه گوشت گاو در یک سوپرمارکت به شدت یخ زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A tooth socket in the jawbone.
[ترجمه گوگل]یک سوکت دندان در استخوان فک
[ترجمه ترگمان]یک سوکت دندان در استخوان فک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Objective To study stress distribution in jawbone tissues around dental implant under displacement constraints.
[ترجمه گوگل]هدف مطالعه توزیع تنش در بافت های استخوان فک اطراف ایمپلنت دندان تحت محدودیت های جابجایی
[ترجمه ترگمان]هدف مطالعه توزیع تنش در بافت های استخوان فک در اطراف ایمپلنت های دندان پزشکی تحت محدودیت های جابجایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Finding a jawbone of a donkey, he grabbed it and struck down a thousand men.
[ترجمه گوگل]با یافتن استخوان فک الاغی، آن را گرفت و هزار مرد را کشت
[ترجمه ترگمان]چون پیدا کردن استخوان آرواره یک خر بود، آن را گرفت و هزار نفر را خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Potholers discovered the lower jawbone of the first modern European in 2002 in Pestera cu Oase, the "cave with bones", located in the south-western Carpathians.
[ترجمه گوگل]پوتولارها استخوان فک پایین اولین اروپایی مدرن را در سال 2002 در Pestera cu Oase، "غار با استخوان"، واقع در جنوب غربی کارپات، کشف کردند
[ترجمه ترگمان]potholers استخوان فک پایینی اولین اروپایی مدرن را در سال ۲۰۰۲ در Pestera متر مکعب، \"غار با استخوان\"، که در جنوب غربی Carpathians واقع شده است، کشف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Finding a fresh jawbone of a donkey, he grabbed it and struck down a thousand men.
[ترجمه گوگل]با یافتن استخوان فک تازه الاغی، آن را گرفت و هزار مرد را کشت
[ترجمه ترگمان]چون پیدا کردن استخوان آرواره تازه یک خر بود، آن را گرفت و هزار نفر را خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When he finished speaking, he threw away the jawbone; and the place was called Ramath Lehi.
[ترجمه گوگل]وقتی صحبتش تمام شد، استخوان فک را دور انداخت و آن مکان رامث لیحی نامیدند
[ترجمه ترگمان]وقتی حرف زدن را تمام کرد، استخوان فک را دور انداخت؛ و محل را Ramath می نامیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But as our brains grew our jawbone structure changed, leaving us expensively overcrowded mouths.
[ترجمه گوگل]اما همانطور که مغز ما رشد کرد، ساختار استخوان فک ما تغییر کرد و باعث شد دهان‌های پر ازدحام زیادی داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]اما با رشد مغز ما، ساختار استخوان آرواره اش تغییر کرد و ما را به قیمت بسیار پر جمعیت گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Stop looking at the jawbone as your finish line.
[ترجمه گوگل]از نگاه کردن به استخوان فک به عنوان خط پایان خودداری کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی خط پایان رو تموم می کنی، به استخوان فک نگاه نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استخوان فک (اسم)
jawbone

استخوان ارواره (اسم)
maxilla, jawbone

انگلیسی به انگلیسی

• one or both of the bones which form the framework of the mouth, mandible or maxilla
attempt to influence or persuade
a jawbone is the bone in the lower jaw of a person or animal.
bone located in the jaw

پیشنهاد کاربران

استخوان فک
مترادف: mandible
jawbone
نام تعدادی از واژگان مربوط به اسکلت بدن انسان به انگلیسی:
✅️ skull / cranium = جمجمه 💀
✅️ cheekbone = استخوان گونه
✅️ jawbone / mandible = استخوان فک
✅️ ribcage = قفسه سینه
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ collarbone / clavicle = ترقوه، استخوان چنبر
✅️ shoulder blade / scapula = استخوان شانه، استخوان کتف
✅️ breastbone / sternum = استخوان جناغ سینه
✅️ humerus = استخوان بازو
❗️جمع: hemeri ( هیومِرای )
✅️ rib = دنده
✅️ vertebra = مهره ی ستون فقرات
❗️جمع: vertebrae ( وِرتِبریی )
✅️ spine / backbone = ستون فقرات
✅️ ulna = استخوان زند زیرین
✅️ radius = استخوان زند زِبَرین
✅️ pelvis = لگن، لگن خاصره
✅️ hip bone = استخوان خاصره
✅️ tailbone / coccyx = دنبالچه
✅️ thigh bone / femur = استخوان ران
✅ cartilage = غضروف
✅ tibia / shin bone = استخوان درشت نی
✅ fibula = استخوان نازک نی

تحت فشار قرار دادن
اعمال فشار کردن
وادار کردن
فشار آوردن
استخوان فک

فک زدن،
مغز خوردن
Congresswoman Weintrob jawboned local officials about their responsibilities toward the immigrant community.

بپرس