jaunty

/ˈdʒɒnti//ˈdʒɔːnti/

معنی: زرنگ، خود نما، گستاخ، لا قید، جلف
معانی دیگر: شیک، متداول، (به) مد روز، سر زنده، سرحال، مست و ملنگ، شنگول، خود ساز، مغرور، گستا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: jauntier, jauntiest
مشتقات: jauntily (adv.), jauntiness (n.)
(1) تعریف: characterized by a light, lively, or confident manner.
مترادف: carefree, devil-may-care, happy-go-lucky, lighthearted, sprightly
متضاد: depressed
مشابه: airy, blithe, buoyant, chipper, debonair, easy, jovial, light, lively, saucy, spirited, sporty

- He walked up to the podium to receive his prize with a jaunty step.
[ترجمه گوگل] او برای دریافت جایزه خود با گامی شادمانه به سمت سکو رفت
[ترجمه ترگمان] او به طرف تریبون رفت تا جایزه خود را با یک گام شاد دریافت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She looked back at us with a jaunty grin.
[ترجمه گوگل] با پوزخندی طنزآمیز به ما نگاه کرد
[ترجمه ترگمان] او با لبخندی پر زرق و برق به ما نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: stylish or dashing in appearance.
مترادف: dapper, dashing, natty, smart, sporty, spruce, stylish
مشابه: chic, debonair, fashionable, rakish, snappy

- That's a jaunty necktie you're wearing!
[ترجمه گوگل] این یک کراوات پر زرق و برق است که شما می پوشید!
[ترجمه ترگمان] کراوات قشنگی داری که پوشیدی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a jaunty straw hat with a red ribbon
کلاه حصیری شیک با روبان قرمز

2. Her hat was set at a jaunty angle.
[ترجمه Zahra] کلاهش توی یه زاویه خودنما قرار داده شده بود
|
[ترجمه گوگل]کلاه او در یک زاویه شاد قرار داشت
[ترجمه ترگمان]کلاهش را با زاویه کج و معوج ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She cocked her hat at a jaunty angle.
[ترجمه گوگل]او کلاهش را با زاویه ای پرخاشگر خم کرد
[ترجمه ترگمان]کلاهش را به یک زاویه پر زرق و برق انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her hat was cocked at a jaunty angle.
[ترجمه گوگل]کلاه او با زاویه ای پرخاشگر خمیده شده بود
[ترجمه ترگمان]کلاهش را کج و معوج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. a jaunty grin/step.
[ترجمه گوگل]پوزخند/گامی شادمانه
[ترجمه ترگمان]با یک پوزخند، یک قدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He had a jaunty walk.
[ترجمه گوگل]او پیاده روی شادی داشت
[ترجمه ترگمان]a راه رفتن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Peter Webster, forty-seven, is a jaunty, jolly fellow.
[ترجمه گوگل]پیتر وبستر، چهل و هفت ساله، فردی شاداب و سرزنده است
[ترجمه ترگمان]پیتر وبستر، چهل و هفت سال، آدم پر زرق و برق است، آدم زرنگ و شنگول
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The 1960s were the years of jaunty self-confidence among economists, and the reasons for this were not difficult to fathom.
[ترجمه گوگل]دهه 1960 سال‌های اعتماد به نفس شادی‌بخش در میان اقتصاددانان بود و درک دلایل آن چندان دشوار نبود
[ترجمه ترگمان]دهه ۱۹۶۰، سال ها اعتماد به نفس شاد در میان اقتصاددانان بود، و دلایل این موضوع درک کردن آن ها دشوار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An effort to look through bifocals put a jaunty thrust in Lois's small chin.
[ترجمه گوگل]تلاش برای نگاه کردن از طریق دو کانونی، نیرویی شاداب در چانه کوچک لوئیس ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]تلاش برای نگاه کردن از میان چین های درشت و برجسته بینی کوچک وی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He tried to be jaunty about it and almost succeeded.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد در این مورد خوش بین باشد و تقریباً موفق شد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خود را فریب دهد و تقریبا موفق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The drum-major was terrific, with his jaunty swagger, and the lads loved it.
[ترجمه گوگل]سرگرد طبل فوق‌العاده بود، با فضولی‌های شوخ‌طلبانه‌اش، و بچه‌ها آن را دوست داشتند
[ترجمه ترگمان]صدای طبل ها بلند بود و با آن غرور و تکبر، و پسرها آن را دوست می داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Characters sing jaunty ragtime and barbershop melodies.
[ترجمه گوگل]شخصیت‌ها ملودی‌های شادی‌بخش رگتایم و آرایشگاه را می‌خوانند
[ترجمه ترگمان]شخصیت ها آواز پر زرق و برق و melodies را می خوانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Vladek, like Rupert, is the epitome of pluck: jaunty, stouthearted and as resourceful as he is intrepid.
[ترجمه گوگل]ولادک، مانند روپرت، مظهر پرهیزگاری است: سرزنده، سرسخت و به همان اندازه که باتجربه است
[ترجمه ترگمان]Vladek، مثل \"روپرت\"، \"epitome\" - ه: پر زرق و برق، و به اندازه شجاع شجاع و شجاع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You have to be both jaunty cheerleader and lithe psychiatrist.
[ترجمه گوگل]شما باید هم تشویق کننده شاداب باشید و هم روانپزشک تنبل
[ترجمه ترگمان]تو باید هر دو دختر رقاص و psychiatrist باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A jaunty and likeable character, Sammy was held in genuine affection by team - mates and supporters alike.
[ترجمه گوگل]سامی که شخصیتی شاداب و دوست‌داشتنی بود، از سوی هم تیمی‌ها و طرفدارانش در محبت واقعی قرار داشت
[ترجمه ترگمان]یک شخصیت جذاب و دوست داشتنی، سامی با محبت صادقانه توسط mates و حامیان به طور یک سان برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زرنگ (صفت)
bright, apt, clever, smart, shrewd, nimble, dexterous, adroit, deft, habile, agile, brisk, spry, vivacious, shifty, pawky, jaunty, dapper, supersubtle

خود نما (صفت)
airy, showy, ostentatious, posing, sparking, foppish, blatant, cocky, jaunty, grandstanding, hot-shot, la-di-da, posturing, priggish

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

لا قید (صفت)
happy-go-lucky, careless, slipshod, unconcerned, glib, indifferent, jaunty, thoughtless

جلف (صفت)
sporty, foppish, rank, gaudy, jaunty, racy, tawdry

انگلیسی به انگلیسی

• lively, merry; stylish but sporty
jaunty means light-hearted, full of confidence, and energetic.

پیشنهاد کاربران

بپرس