اسم ( noun )
• (1) تعریف: a building in which a government confines accused or convicted offenders, usu. for short periods.
• مترادف: prison
• مشابه: calaboose, can, cooler, jug, lockup, penitentiary, slammer, stir
• مترادف: prison
• مشابه: calaboose, can, cooler, jug, lockup, penitentiary, slammer, stir
- The small town jail had only a few cells.
[ترجمه گوگل] زندان شهر کوچک فقط چند سلول داشت
[ترجمه ترگمان] زندان کوچک شهر فقط چند سلول داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندان کوچک شهر فقط چند سلول داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the state of being legally imprisoned.
• مترادف: prison
• مشابه: jug, lockup
• مترادف: prison
• مشابه: jug, lockup
- He was free for a while, but now he's back in jail.
[ترجمه امیر سیفی] او برای مدتی آزاد بود، اما اکنون او به زندان برگشته است.|
[ترجمه گوگل] او مدتی آزاد بود، اما اکنون به زندان بازگشته است[ترجمه ترگمان] او برای مدتی آزاد بود، اما حالا در زندان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: jails, jailing, jailed
حالات: jails, jailing, jailed
• : تعریف: to place in or as if in a jail; imprison.
• مترادف: imprison, incarcerate
• متضاد: free, release
• مشابه: confine, intern, lock, lock up
• مترادف: imprison, incarcerate
• متضاد: free, release
• مشابه: confine, intern, lock, lock up
- The judge jailed him for thirty days.
[ترجمه گوگل] قاضی او را سی روز زندانی کرد
[ترجمه ترگمان] قاضی او را به مدت سی روز زندانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قاضی او را به مدت سی روز زندانی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید