jaded

/ˈdʒeɪdəd//ˈdʒeɪdɪd/

معنی: خسته، یابو یا اسب خسته، بی اشتها
معانی دیگر: سیر، زده، دلزده (در اثر زیاده روی در خوراک یا لذت و غیره)، وامانده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: jadedly (adv.), jadedness (n.)
(1) تعریف: dulled or wearied by excessive exposure to something or by over-indulgence; sated; surfeited.
مترادف: blas�, dulled, sated, surfeited
مشابه: cloyed, glutted, slaked, tired

- His jaded palate no longer found pleasure in ordinary restaurant cuisine.
[ترجمه sara] اشتهای کور او دیگر لذتی در غذای رستوران معمولی پیدا نمی کرد.
|
[ترجمه گوگل] کام مات او دیگر از غذاهای معمولی رستوران لذت نمی برد
[ترجمه ترگمان] در غذاهای رستوران معمولی دیگر هیچ لذت و لذتی پیدا نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: weary and worn, esp. from hard work; exhausted.
مترادف: beat, bushed, enervated, exhausted, weary, worn, worn-out
متضاد: fresh, refreshed
مشابه: prostrate, spent

(3) تعریف: made hard or insensitive through unpleasant experience or lack of restraint in living; callous or dissipated.
مترادف: dissipated, hardened
مشابه: abandoned, blas�, callous, decadent, degenerate, dissolute, insensitive

جمله های نمونه

1. too much pleasure had weakened and jaded him
لذت زیاد او را ضعیف و دلزده کرده بود.

2. Here is a dish that will revive jaded palates.
[ترجمه گوگل]در اینجا غذایی وجود دارد که کام های زرد را زنده می کند
[ترجمه ترگمان]این غذایی است که چشمان خسته و گرسنه خود را زنده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. You look very jaded; you need a holiday.
[ترجمه گوگل]شما بسیار خسته به نظر می رسید شما نیاز به تعطیلات دارید
[ترجمه ترگمان]خیلی خسته به نظر می رسی، تو به یک تعطیلی احتیاج داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The concert should satisfy even the most jaded critic.
[ترجمه sara] این کنسرت باید حتی بی علاقه ترین منتقد را راضی کند.
|
[ترجمه گوگل]کنسرت باید حتی خسته ترین منتقد را هم راضی کند
[ترجمه ترگمان]این کنسرت باید حتی the منتقد را راضی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Perhaps some caviar can tempt your jaded palate.
[ترجمه sara] شاید مقداری خاویار بتواند اشتهای کور شما را تحریک کند.
|
[ترجمه گوگل]شاید مقداری خاویار بتواند کام شما را وسوسه کند
[ترجمه ترگمان]شاید بعضی از خاویار طعم jaded را به وسوسه بیندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I felt terribly jaded after working all weekend.
[ترجمه گوگل]بعد از تمام تعطیلات آخر هفته، احساس خستگی وحشتناکی داشتم
[ترجمه ترگمان]بعد از تمام تعطیلات آخر هفته خیلی احساس ناراحتی می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Most citizens of Juarez are somewhat jaded to routine newspaper accounts of killings by rival drug lords or dueling gang members.
[ترجمه sara] بسیاری از شهروندان جوارز حدودا از گزارشات روزنامه های عادی در مورد قاچاقچیان مواد رقیب و یا اعضای باند دوئل خسته شده اند.
|
[ترجمه گوگل]اکثر شهروندان خوارس تا حدودی از گزارش‌های معمول روزنامه‌ها درباره قتل‌ها توسط اربابان مواد مخدر رقیب یا اعضای باند دوئل خسته هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شهروندان of نسبت به حساب های روزمره روزنامه نگاران با گروهه ای قاچاق مواد مخدر یا اعضای باند دویل در حال تغییر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I felt like a jaded casting director as I banished him to the wastepaper bin.
[ترجمه گوگل]وقتی او را به سطل کاغذ باطله تبعید کردم، احساس می‌کردم که یک مدیر بازیگر خسته هستم
[ترجمه ترگمان]همان طور که او را به طرف سطل آشغال پرت می کردم، مثل یک کارگردان خسته شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She felt jaded and in need of emotional uplift.
[ترجمه گوگل]او احساس خستگی می کرد و نیاز به ارتقای عاطفی داشت
[ترجمه ترگمان]احساس درماندگی می کرد و نیاز به بربلندی عاطفی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. New York musicians are jaded and tough.
[ترجمه گوگل]نوازندگان نیویورکی خسته و سرسخت هستند
[ترجمه ترگمان]نوازندگان نیویورک خسته و سخت خسته هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Nope, we jaded couch potatoes are demanding more.
[ترجمه sara] ما معتادان تلوزیون خسته مطالبات بیشتری داریم.
|
[ترجمه گوگل]نه، ما سیب‌زمینی‌های کاناپه‌ای ژولیده بیشتر می‌خواهیم
[ترجمه ترگمان]نه، ما فرسوده هستیم و سیب زمینی نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In Sly's jaded mood she seemed to be a living embodiment of freshness and vitality.
[ترجمه گوگل]در حال و هوای خسته اسلای به نظر می رسید که او تجسمی زنده از طراوت و سرزندگی است
[ترجمه ترگمان]در آن حال که به نظر می رسید او یک نمونه زنده از طراوت و سرزندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mick Jagger arrived at the airport looking jaded after almost a year of touring.
[ترجمه گوگل]میک جگر پس از تقریبا یک سال گشت و گذار، به نظر خسته به فرودگاه رسید
[ترجمه ترگمان]میک Jagger بعد از تقریبا یک سال سفر در فرودگاه خسته به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To many New Yorkers, jaded by multimillion-dollar condos and wall-to-wall wealth, the salary request probably seems reasonable, maybe even low.
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از نیویورکی‌ها، که از آپارتمان‌های چند میلیون دلاری و ثروت دیوار به دیوار خسته شده‌اند، احتمالاً درخواست حقوق معقول و شاید کم به نظر می‌رسد
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از نیویورکی ها، نسبت به آپارتمان های چند میلیون دلاری و ثروت دیوار به دیوار، درخواست دست مزد احتمالا معقول به نظر می رسد، شاید حتی پایین تر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When it comes to politics I'm pretty jaded I don't believe anything that any politician says.
[ترجمه sara] وقتی نوبت به سیاست می رسد من کاملا دلزده هستم. من هیچ کدام از چیزهایی را که سیاستمداران می گویند باور ندارم.
|
[ترجمه گوگل]وقتی صحبت از سیاست به میان می‌آید، من خیلی خسته‌ام، چیزی را که هیچ سیاستمداری می‌گوید باور نمی‌کنم
[ترجمه ترگمان]وقتی نوبت به سیاست می رسد، من نسبت به چیزی که هیچ سیاست مدار می گوید باور نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خسته (صفت)
sick, ill, all-in, tired, exhausted, weary, wearied, aweary, forworn, chewed-up, cut-up, spent, jaded, harassed, jadish, wounded, strained, way-worn, weariful, wearying

یابو یا اسب خسته (صفت)
jaded

بی اشتها (صفت)
jaded, jadish

انگلیسی به انگلیسی

• tired, fatigued; dulled by overuse or overindulgence
if you are jaded, you have no enthusiasm because you are tired of something or because you have had too much of the same thing.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Tired or bored after having too much of something 🥱
🔍 مترادف: Weary
✅ مثال: After years of travel, she became jaded and found little joy in new places.
What’s the difference between young and old teachers?
Young teachers are full of ideas and enthusiasm, ready to try new things and work really hard to meet targets and progress. Older teachers may not be as motivated and enthusiastic, depending on their responsibility list and time available. They can become 💎jaded💎 and cynical over time
...
[مشاهده متن کامل]

بی علاقه گی ناشی از تکرار کاری - بی انگیزگی
دلزده
jaded palate
ذائقه ی اشباع شده
درمانده
از یچیزی زده شدن چون تکراری بوده

بپرس