i’m detached

پیشنهاد کاربران

عبارت **"I’m detached"** به معنای **من بی طرف، جداشده یا بی تفاوت هستم** است و بسته به زمینه می تواند معانی مختلفی داشته باشد:
### 1. بی طرف یا جداشده از احساسات
- وقتی کسی می گوید "I’m detached"، ممکن است منظورش این باشد که از احساسات یا موقعیتی فاصله گرفته و بی طرف است، یعنی تحت تأثیر احساسات قرار نمی گیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

- مثال:
- After the argument, I tried to stay detached and not get involved emotionally.
بعد از بحث، سعی کردم جداشده باشم و از نظر احساسی درگیر نشوم.
### 2. جدا شده یا مستقل
- در برخی موارد، "detached" به معنای فیزیکی یا ذهنی جدا بودن از چیزی است، مثلاً جدا شدن از گروه، تیم یا محیط.
- مثال:
- I’m detached from the project now, so I’m not responsible for it anymore.
من دیگر از پروژه جدا شده ام، پس مسئول آن نیستم.
### 3. بی تفاوت یا سرد
- گاهی "detached" به معنای بی تفاوت یا سرد بودن نسبت به افراد یا اتفاقات است.
- مثال:
- He seems detached and uninterested in what’s going on around him.
او به نظر می رسد بی تفاوت و بی علاقه به آنچه در اطرافش می گذرد است.
## مثال های بیشتر
- I’m feeling detached from the situation because it doesn’t affect me directly.
احساس می کنم از این وضعیت جدا شده ام چون مستقیماً روی من تأثیر ندارد.
- Sometimes, being detached helps you make better decisions.
گاهی اوقات، جدا بودن ( بی طرف بودن ) به شما کمک می کند تصمیمات بهتری بگیرید.