it is said

جمله های نمونه

1. It is said that a cat hath nine lives, yet care would wear them all out.
[ترجمه گوگل]گفته می شود که یک گربه 9 جان دارد، اما مراقبت همه آنها را فرسوده می کند
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که یک گربه نه جان دارد، با این حال مواظب است که همه آن ها را بپوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It is said that at one time a highwayman lived in the house.
[ترجمه گوگل]می گویند روزگاری در آن خانه بزرگراهی زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]می گویند که در یک زمان راهزنی در خانه زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is said that this medicine can resurrect the dead.
[ترجمه گوگل]می گویند این دارو می تواند مردگان را زنده کند
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که این دارو می تواند مردگان را زنده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is said Yogo is of great benefit to human health.
[ترجمه گوگل]گفته می شود یوگو برای سلامتی انسان مفید است
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که Yogo از مزایای زیادی برای سلامت انسان برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is said that the victorious general waited upon the king yesterday.
[ترجمه گوگل]می گویند ژنرال پیروز دیروز منتظر شاه بود
[ترجمه ترگمان]می گویند ژنرال پیروز دیروز منتظر پادشاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is said that the young woman was removed by poison.
[ترجمه گوگل]گفته می شود زن جوان با سم خارج شده است
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که آن زن جوان را با سم برده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is said that he sabotaged in 199
[ترجمه گوگل]می گویند در سال 199 خرابکاری کرد
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که در ۱۹۹ مورد خرابکاری کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is said that civilization is always on the move.
[ترجمه گوگل]می گویند تمدن همیشه در حرکت است
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که تمدن همیشه در حال حرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is said that he was a spy during the war.
[ترجمه گوگل]می گویند در زمان جنگ جاسوس بوده است
[ترجمه ترگمان]گفته شده که در زمان جنگ جاسوس بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It is said that when Jack was a pupil his mother despaired of him.
[ترجمه گوگل]می گویند زمانی که جک دانش آموز بود مادرش از او ناامید شد
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که وقتی جک شاگرد بود مادرش از او ناامید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is said he would resign.
[ترجمه گوگل]گفته می شود استعفا خواهد داد
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که استعفا می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is said the general condescended to eat with the soldiers every Sunday.
[ترجمه گوگل]گفته می شود که ژنرال هر یکشنبه با سربازان غذا می خورد
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که ژنرال حاضر شد هر یکشنبه با سربازان غذا بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is said by the specialists that the Japanese yen would nosedive further.
[ترجمه گوگل]به گفته متخصصان، ین ژاپن بیشتر کاهش خواهد یافت
[ترجمه ترگمان]متخصصان می گویند که ین ژاپن سقوط کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is said that two white cars rammed down the highway.
[ترجمه گوگل]گفته می شود دو خودروی سفید رنگ در بزرگراه هجوم آورده اند
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که دو اتومبیل سفید بزرگراه را کوبیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is said of him that he beats his wife.
[ترجمه گوگل]از او می گویند که همسرش را کتک می زند
[ترجمه ترگمان]به او می گویند که زنش را کتک می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• some say, it is claimed, people say

پیشنهاد کاربران

آورده اند که . . . . . . . . . . . . . . . .
( آوردن ) آوردن. [ وَ دَ ] ( مص ) ( از: آ، به معنی سوی یا به معنی سلب بردن ) بردن بسوی کسی. ایتاء. اجأه. اِتیان. مقابل بردن :
ز چیزی که از بلخ بامی ببرد
...
[مشاهده متن کامل]

بیاورد و یکسر به گهرم سپرد.
فردوسی.
بگیریدش از پشت آن پیل مست
به پیش من آریدبسته دو دست.
فردوسی.
بسیندُخت فرمود پس نامدار
که رودابه را خیز و نزد من آر.
فردوسی.
|| روایت ، نقل حکایت ، حدیث ، ذکر، یاد، بیان ، ایراد، قصه کردن. گفتن. نوشتن :
کنون زین سپس هفت خوان آورم
سخنهای نغز و جوان آورم.
فردوسی.
بگو تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده زو بر خورد.
فردوسی.
سخندان که رای ردان آورد
سخن بر زبان ددان آورد.
عنصری.
هرکه خواند دانم که عیب نکند به آوردن این حکایت که بی فائده نیست. ( تاریخ بیهقی ) . در این باب حکایتی که بنشابور گذشته از جهت غاشیه بیاورم. ( تاریخ بیهقی ) . هزلها و جدّهای وی را اندازه نبود و پس از این بیارم بجای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . بیاورم ناچار این حال را تا بدان واقف شده آید. ( تاریخ بیهقی ) . خداوند سلطان فرموده بود تا ترا و پسرت را هزار عقابین بزنند من بر تو رقت آوردم. ( تاریخ بیهقی ) . و بجای خود بیارم که از گونه گونه چه کار رفت. ( تاریخ بیهقی ) . بیاورم پس از این که بر هر یکی از اینها چه رفت. ( تاریخ بیهقی ) . ذکر و بیان کردن بوصالح تیانی. . . که نام و حال وی بیاورم یکی بود از ایشان. . . ( تاریخ بیهقی ) . نسخت سوگندنامه. . . بیاورده ام در مقامات محمودی که کرده ام. ( تاریخ بیهقی ) . چنانکه بیارم چگونگی آن بر جای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . و بیارم پس از این ، که درباب علی چه رفت تا آنگاه که فرمان یافت. ( تاریخ بیهقی ) . من حکایتی خوانده ام در اخبار خلفا. . . بیاورم. ( تاریخ بیهقی ) . و پس از این بیارم آنچه رفت در باب این بازداشته ، بجای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . آن قصه سخت معروف است نیاورده ام که سخن سخت دراز کشد. ( تاریخ بیهقی ) . تعدیها رفت از وی که در تاریخ پیش از این بیاورده ام. ( تاریخ بیهقی ) . چنین سخنان ازبرای آن می آورم تا خفتگان. . . بیدار شوند. ( تاریخ بیهقی ) . و پدریان را نیک ازآن درد می آمد و می ژکیدند تا آخر بیفکندندش چنانکه بیاورم. ( تاریخ بیهقی ) . و پس از این آورده آید. ( تاریخ بیهقی ) . در تاریخ گذشته بیاورده ام دو باب در آن ازحدیث این پادشاه بزرگ. ( تاریخ بیهقی ) . من نسختی کردم چنانکه در دیگر نسختها و در این تاریخ بیاورده ام نامه را. ( تاریخ بیهقی ) . استادم دو نسخت کرد این دو نامه را. . . و نسختها بشده است چنانکه چند جای این حال بیاوردم. ( تاریخ بیهقی ) . قصه ای که او را افتاد بیارم بجای خویش. ( تاریخ بیهقی ) . آنچه غرض بود بیاوردم از این سه لقب. ( تاریخ بیهقی ) . چنین آورده اند که فضل وزیر مأمون خلیفه بمرد. ( تاریخ بیهقی ) . این حدیث درتاریخ یمینی بیاورده ام. ( تاریخ بیهقی ) . در مجلد پنجم بیاوردم که امیرمسعود. . . در بلخ آمد. ( تاریخ بیهقی ) . و نوادر و عجایب که وی را افتاده بود در روزگار پدرش همه بیاورده ام در این تاریخ. ( تاریخ بیهقی ) . احوال این امام آورده آید سخت مشبع بجایگاه خویش. ( تاریخ بیهقی ) .
ور بپرسیش یکی مشکل گویدْت بخشم
سخن رافضیان است که آوردی باز.
ناصرخسرو.
و در خواص [ زر ] چنان آورده اند که کودک خرد را چون بدارودان زرش شیر دهند آراسته سخن آید و بر دل مردم شیرین آید. ( نوروزنامه ) . آورده اند که [ اسدبن عبداﷲ ] مردی نیکوکار بود. ( تاریخ بخارای نرشخی ) . آورده اند که در آبگیری از راه دور. . . سه ماهی بودند. ( کلیله و دمنه ) . آورده اند که روباهی در بیشه ای رفت. ( کلیله و دمنه ) .
مؤمنان آیینه یکدیگرند
این خبر را از پیمبر آورند.
مولوی.
اینکه در شه نامه ها آورده اند
رستم و اسکندر و اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلق است دنیا یادگار.
سعدی ( گلستان ) .
آورده اند که آن پادشاه زاده را که ملموح نظر او بود. . . ( گلستان ) . و آورده اندکه ظرافت بسیار کردن هنر ندیمان است و عیب حکیمان. ( گلستان ) . آورده اند که نوشیروان عادل را در شکارگاه صیدی کباب کردند و نمک نبود. ( گلستان ) . آورده اند که یکی از ستم دیدگان بر سر او بگذشت. ( گلستان ) . آورده اند که بر تاج کیخسرو نبشته بود. . . ( گلستان ) . آورده اندکه یکی از وزراء بزیردستان رحمت آوردی. ( گلستان ) . می آرند که درویشی طعام غیرمعهود میخورد. ( انیس الطالبین بخاری ) .

گفته اند . . . . . . . . . . . . . .
اینجور که می گن . . . . . . اینجور که شنیدم . . .

بپرس