اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act of isolating or state of being isolated.
• مشابه: quarantine, seclusion, solitary, solitude
• مشابه: quarantine, seclusion, solitary, solitude
- He was living in almost complete isolation in a cabin in the mountains.
[ترجمه مهدي كلهر] أو به تنهایی در یک کلبه در میان کوه ها زندگی میکرد|
[ترجمه نگار] او تقریبا به صورت کاملا تنها در کلبه ای در میان کوه ها زندگی میکرد.|
[ترجمه گوگل] او تقریباً در انزوای کامل در کابینی در کوهستان زندگی می کرد[ترجمه ترگمان] او در یک کابین در یک کلبه در میان کوه ها زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the complete separation of an infectious person from other people, or the state of being thus separated.
• مشابه: quarantine
• مشابه: quarantine
- Isolation was necessary to prevent the disease from spreading.
[ترجمه گوگل] جداسازی برای جلوگیری از گسترش بیماری ضروری بود
[ترجمه ترگمان] جداسازی برای جلوگیری از شیوع بیماری ضروری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جداسازی برای جلوگیری از شیوع بیماری ضروری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The infected passengers were put in isolation.
[ترجمه آرین] مسافران آلوده قرنطینه شدند|
[ترجمه گوگل] مسافران مبتلا در انزوا قرار گرفتند[ترجمه ترگمان] مسافران آلوده به انزوا کشیده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: separation of one nation from the affairs of other nations.
- Most Americans preferred isolation at the time and were not anxious for the country to involve itself in another war.
[ترجمه شیدا] در آن زمان اکثر آمریکایی ها انزوا را ترجیح می دادندو نگزان این نبودند که کشور خودش وارد جنگ دیگری شود|
[ترجمه گوگل] اکثر آمریکایی ها در آن زمان انزوا را ترجیح می دادند و نگران این نبودند که کشور خود را درگیر جنگ دیگری کند[ترجمه ترگمان] اکثر آمریکایی ها در آن زمان انزوا را ترجیح می دادند و نگران این بودند که کشور درگیر جنگ دیگری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید