islamic

/ˌɪzˈlɑːmɪk//ɪzˈlæmɪk/

معنی: اسلامی
معانی دیگر: اسلامی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to Islam or to the culture inspired by it.

- The use of geometric patterns is common in Islamic art.
[ترجمه گوگل] استفاده از نقوش هندسی در هنر اسلامی رایج است
[ترجمه ترگمان] کاربرد الگوهای هندسی در هنر اسلامی رایج است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The Islamic calendar has fewer days than the Gregorian calendar.
[ترجمه گوگل]تقویم اسلامی تعداد روزهای کمتری نسبت به تقویم میلادی دارد
[ترجمه ترگمان]تقویم اسلامی کم تر از تقویم گرگوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Under Islamic law it was possible to divorce by simple declaration.
[ترجمه گوگل]طبق قوانین اسلامی، طلاق با اقرار ساده امکان پذیر بود
[ترجمه ترگمان]تحت قوانین اسلامی، طلاق از طریق اعلامیه ساده امکان پذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Whether he is playing to Islamic radicals or simply taking a final poke at George Bush, his confrontation with America and the world will soon be one more problem for Mr. Clinton.
[ترجمه گوگل]چه او با رادیکال‌های اسلامی بازی می‌کند یا صرفاً به جورج بوش ضربه می‌زند، رویارویی او با آمریکا و جهان به زودی مشکل دیگری برای آقای کلینتون خواهد بود
[ترجمه ترگمان]چه او با افراط گرایان اسلامی بازی می کند یا صرفا ضربه نهایی را به جورج بوش می زند، برخورد او با آمریکا و جهان به زودی یک مشکل دیگر برای آقای کلینتون خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He professed to be an expert on Islamic art.
[ترجمه گوگل]او اظهار داشت که در هنر اسلامی صاحب نظر است
[ترجمه ترگمان]او مدعی بود که متخصص هنر اسلامی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He wants to create a society where Islamic principles predominate.
[ترجمه گوگل]او می خواهد جامعه ای ایجاد کند که در آن اصول اسلامی غالب باشد
[ترجمه ترگمان]او می خواهد جامعه ای را ایجاد کند که در آن اصول اسلامی برتری دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Islamic custom dictates that women should be fully covered.
[ترجمه گوگل]عرف اسلامی حکم می کند که زنان باید کاملاً تحت پوشش باشند
[ترجمه ترگمان]سنت اسلامی دیکته می کند که زنان باید به طور کامل پوشش داده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is an expert on Islamic decoration.
[ترجمه گوگل]او متخصص تزئینات اسلامی است
[ترجمه ترگمان]او متخصص تزئین اسلامی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Some groups want to set up an Islamic state on the Iranian model.
[ترجمه گوگل]برخی گروه‌ها می‌خواهند یک حکومت اسلامی بر اساس الگوی ایران برپا کنند
[ترجمه ترگمان]برخی گروه ها می خواهند یک دولت اسلامی در مدل ایرانی ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I am studying the iconography of Islamic texts, with special reference to the representation of women.
[ترجمه گوگل]من در حال مطالعه شمایل نگاری متون اسلامی با اشاره ویژه به بازنمایی زنان هستم
[ترجمه ترگمان]من در حال مطالعه iconography متون اسلامی با توجه ویژه به نمایش زنان هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A glittering Islamic crescent tops the mosque.
[ترجمه گوگل]هلال درخشان اسلامی بالای مسجد است
[ترجمه ترگمان]هلال درخشان اسلامی در بالای مسجد قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Yassin is the founder of the militant Islamic movement Hamas.
[ترجمه گوگل]یاسین بنیانگذار جنبش اسلامی ستیزه جویانه حماس است
[ترجمه ترگمان]یاسین بنیانگذار جنبش اسلامی حماس حماس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Koran is the Islamic holy book.
[ترجمه گوگل]قرآن کتاب مقدس اسلامی است
[ترجمه ترگمان]قرآن، کتاب مقدس اسلامی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Most of the island's population belong to the Islamic faith.
[ترجمه گوگل]اکثر جمعیت این جزیره متعلق به دین اسلام هستند
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردم جزیره به دین اسلام تعلق دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. An afternoon Islamic study group he joined during junior high school filled him with purpose, and eventually with anti-Semitism, anti-Americanism and an abhorrence of photography.
[ترجمه گوگل]یک گروه مطالعات اسلامی بعدازظهر که او در دوران دبیرستان به آن ملحق شد، او را پر از هدف و در نهایت با یهود ستیزی، ضد آمریکایی و نفرت از عکاسی کرد
[ترجمه ترگمان]یک گروه مطالعاتی اسلامی بعد از ظهر در طی دبیرستان با هدف، و در نهایت با ضد سامی گرایی، ضد آمریکایی گرایی و نفرت از عکاسی، به او پیوست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسلامی (صفت)
islamic

انگلیسی به انگلیسی

• of islam, belonging to the islamic religion; muslim
islamic means belonging or relating to islam.

پیشنهاد کاربران

اسلامی
مثال: Islamic art is known for its intricate geometric patterns.
هنر اسلامی به خاطر الگوهای هندسی پیچیده اش شناخته شده است.
اسلامی_اسلام

بپرس