2. They also have the irritating habit of interrupting.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین عادت آزاردهنده صحبت کردن را دارند [ترجمه ترگمان]آن ها همچنین عادت آزار دهنده اختلال را دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He has the irritating habit of smoking during meals.
[ترجمه گوگل]او عادت آزاردهنده سیگار کشیدن در طول وعده های غذایی را دارد [ترجمه ترگمان]او عادت آزار دهنده سیگار کشیدن را در حین غذا دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He wears a wristwatch with an irritating bleep.
[ترجمه گوگل]او یک ساعت مچی با صدایی تحریککننده میپوشد [ترجمه ترگمان]اون یه ساعت مچی با یه ساعت مچی irritating داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید! [ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She can be really irritating but I try to ignore her.
[ترجمه ریحانه] اون میتونه واقعا آزار دهنده ( اعصاب خرد کن ) باشه اما من سعی میکنم نادیده بگیرمش.
|
[ترجمه گوگل]او می تواند واقعا تحریک کننده باشد اما من سعی می کنم او را نادیده بگیرم [ترجمه ترگمان]اون میتونه واقعا اعصاب خرد کنه اما من سعی می کنم اونو نادیده بگیرم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She found his preoccupation with money irritating.
[ترجمه گوگل]او مشغولیت او به پول را آزاردهنده می دید [ترجمه ترگمان]علاقه او را با پول و آزار دهنده یافته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The man's worse than irritating, he's a positive menace!
[ترجمه گوگل]این مرد بدتر از اینکه عصبانی باشد، یک تهدید مثبت است! [ترجمه ترگمان]این مرد بدتر از آزار دهنده است، او یک تهدید مثبت است! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He has this irritating mannerism of constantly scratching his nose.
[ترجمه ریحانه] او این رفتار آزار دهنده را دارد که دائما بینی خود را میخاراند.
|
[ترجمه گوگل]او این رفتار آزاردهنده را دارد که مدام بینی خود را خاراندن می کند [ترجمه ترگمان]این طرز رفتار irritating مدام دماغش را می خاراند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He has the irritating habit of biting his nails.
[ترجمه گوگل]او عادت آزاردهنده جویدن ناخن هایش را دارد [ترجمه ترگمان]اون عادت آزار دهنده ناخن هاش رو داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The noise of the children was irritating me.
[ترجمه گوگل]صدای بچه ها اذیتم می کرد [ترجمه ترگمان]صدای بچه ها مرا آزار می داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. She had an irritating habit of repeating everything I said to her.
[ترجمه گوگل]او عادت آزاردهنده ای داشت که هر چه به او گفتم تکرار کند [ترجمه ترگمان]او عادت داشت هر چیزی را که به او گفتم تکرار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She was adept at the fine art of irritating people.
[ترجمه گوگل]او در هنر ظریف تحریک مردم ماهر بود [ترجمه ترگمان]او در هنر ظریف مردم irritating ماهر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. You're really irritating me.
[ترجمه گوگل]واقعا داری اذیتم میکنی [ترجمه ترگمان]تو واقعا منو آزار میدی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The car has several irritating rattles at the back.
[ترجمه گوگل]ماشین دارای چندین جغجغه تحریک کننده در پشت است [ترجمه ترگمان]این اتومبیل چندین بار آزاردهنده در پشت آن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• aggravating, annoying, exasperating; causing inflammation or extreme sensitivity (medicine) something that is irritating keeps annoying you.
پیشنهاد کاربران
آزارگر؛ ایذایی
مثال؛ The sound of nails on a chalkboard is so irritating. A person might complain, “Her constant interruptions are really irritating. ” In a conversation about pet peeves, someone might say, “People who chew loudly are incredibly irritating. ”
تحمل ناپذیر
رنج اور، ازار دهنده . برانگیزنده، خشم اور، ناراحت کننده. عصبانی کننده. برخورنده مثال: When I saw people photographing the painting, It was a little irritating. وقتی من دیدم مردم دارند از نقاشی عکس می گیرند آن کمی آزار دهنده بود.