irritant

/ˈɪrətənt//ˈɪrɪtənt/

معنی: ازارنده، محرک، سوزش دار، برانگیزنده، سوزش اور، دلخراش، خشم اور، بخشم اورنده
معانی دیگر: آزردگی انگیز، آنچه که موجب تحریک و آماس شود، حساسیت زا، التهاب آور، آزردگر، آزارنده، افگارگر، افژولگر، افژولنده، خراش اور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: causing or tending to cause irritation, esp. physical irritation; irritating.
متضاد: analgesic
اسم ( noun )
مشتقات: irritancy (n.)
• : تعریف: that which irritates, esp. a physical stimulus that sets off a characteristic function or response.
متضاد: analgesic, anodyne

- Smoke is an irritant that makes the eyes water.
[ترجمه گوگل] دود محرکی است که باعث آبریزش چشم می شود
[ترجمه ترگمان] دود یک محرک آزاردهنده است که باعث می شود چشم ها آب شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. noise was a constant irritant
سر و صدا دایما (ما را) آزار می داد.

2. He said the issue was not a major irritant.
[ترجمه گوگل]او گفت که این موضوع یک عامل تحریک کننده بزرگ نیست
[ترجمه ترگمان]وی گفت که این موضوع آزاردهنده اصلی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The noise of traffic is a constant irritant to city dwellers.
[ترجمه گوگل]سر و صدای ترافیک یک عامل تحریک کننده دائمی برای ساکنان شهر است
[ترجمه ترگمان]صدای ترافیک آزاردهنده دائمی برای ساکنان شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The report is bound to add a new irritant to international relations.
[ترجمه گوگل]این گزارش به احتمال زیاد یک عامل تحریک کننده جدید به روابط بین الملل اضافه می کند
[ترجمه ترگمان]این گزارش موظف به افزودن مواد آزاردهنده جدید به روابط بین الملل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Low flying aircraft are a constant irritant in this area.
[ترجمه گوگل]هواپیماهای کم پرواز یک عامل تحریک کننده دائمی در این زمینه هستند
[ترجمه ترگمان]در این منطقه هواپیماهای بدون پرواز همواره آزاردهنده و آزاردهنده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Tribromoethanol has been reported to be irritant to the viscera of mice and this can cause intestinal problems and death.
[ترجمه گوگل]گزارش شده است که تریبروموتانول برای احشاء موش تحریک کننده است و می تواند باعث مشکلات روده و مرگ شود
[ترجمه ترگمان]گزارش شده است که Tribromoethanol به نسبت بوی موش آزاردهنده است و این می تواند موجب مشکلات روده ای و مرگ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The greatest irritant most people experience in their dealings with government is the arrogance of the bureaucracy.
[ترجمه گوگل]بزرگ‌ترین عامل تحریک‌کننده‌ای که اکثر مردم در برخورد با دولت تجربه می‌کنند، گستاخی بوروکراسی است
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین چیزی که بیش از همه مردم در معاملات خود با دولت تجربه می کنند، تکبر و نخوت بوروکراسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ether is irritant to the mouse respiratory tract and can cause excessive mucous secretion.
[ترجمه گوگل]اتر برای دستگاه تنفسی موش تحریک کننده است و می تواند باعث ترشح بیش از حد مخاطی شود
[ترجمه ترگمان]Ether برای دستگاه تنفسی موش آزاردهنده است و می تواند باعث ترشح بیش از حد شنوایی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was a stock irritant, an ugly man in a shabby dressing gown over a stained shirt.
[ترجمه گوگل]او مردی بدجنس بود، مردی زشت با لباس مجلسی کهنه روی پیراهن لکه دار
[ترجمه ترگمان]مرد زشتی بود که پیراهن کهنه و کثیفی بر تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A long-term irritant to the police has been the ongoing allegation that some officers have been closely connected with freemasonry.
[ترجمه گوگل]یک عامل تحریک کننده درازمدت برای پلیس این ادعای مداوم است که برخی از افسران ارتباط نزدیکی با فراماسونری داشته اند
[ترجمه ترگمان]نگرانی طولانی مدت پلیس این ادعا را رد کرده است که برخی از افسران به طور نزدیکی با freemasonry ارتباط دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The rogue H has always been an irritant to those interested in the origin and meaning of place names.
[ترجمه گوگل]سرکش H همیشه برای کسانی که به منشا و معنای نام مکان‌ها علاقه مند هستند، تحریک کننده بوده است
[ترجمه ترگمان]این مرد رذل همیشه نسبت به کسانی که به منشا و معنای اسامی خاص علاقه دارند بیش از حد آزاردهنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Eventually, dealers say, the irritant is expected to be sold in retail stores and convenience markets as well.
[ترجمه گوگل]در نهایت، فروشندگان می گویند، انتظار می رود که محرک در خرده فروشی ها و بازارهای رفاه نیز فروخته شود
[ترجمه ترگمان]در نهایت، فروشندگان می گویند، انتظار می رود که مواد محرک در فروشگاه های خرده فروشی و بازارهای راحتی فروخته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. My fatigue and this added irritant started to push me into a depression.
[ترجمه گوگل]خستگی من و این محرک اضافه مرا به افسردگی سوق داد
[ترجمه ترگمان]خستگی و ناراحتی ناشی از آن کم کم مرا دچار افسردگی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. More, he is a severe irritant, and Adelman could put up with irritation far easier than he could a tumor.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، او یک تحریک‌کننده شدید است و آدلمن می‌تواند به مراتب راحت‌تر از تومور، تحریک را تحمل کند
[ترجمه ترگمان]بیشتر، او آدم آزار دهنده و آزار دهنده است، و Adelman می تواند با آزردگی بسیار از آن که می تواند یک غده داشته باشد، از کوره در برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Phenethylamine is also a skin irritant and possible sensitizer.
[ترجمه گوگل]فن اتیل آمین همچنین یک محرک پوست و حساس کننده احتمالی است
[ترجمه ترگمان]Phenethylamine هم چنین پوست آزاردهنده پوست و sensitizer ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ازارنده (اسم)
irritant

محرک (اسم)
irritant, motive, stimulus, exciter, motivation, engine, motor, impellent, driver, incitation, incitant

سوزش دار (صفت)
burning, irritant

برانگیزنده (صفت)
irritant, provocative, impressive, excitant

سوزش اور (صفت)
burning, abrasive, caustic, irritant

دلخراش (صفت)
irritant

خشم اور (صفت)
irritant

بخشم اورنده (صفت)
irritant

تخصصی

[بهداشت] آزارنده

انگلیسی به انگلیسی

• substance that causes irritation
causing irritation, causing annoyance; causing inflammation or extreme sensitivity (medicine)
if something keeps annoying you, you can refer to it as an irritant; a formal word.

پیشنهاد کاربران

آزارنده/مایه آزار
عذاب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : irritate
✅️ اسم ( noun ) : irritability / irritation / irritant
✅️ صفت ( adjective ) : irritable / irritated / irritating / irritant
✅️ قید ( adverb ) : irritably / irritatingly
دوستان دقت کنن که این کلمه صفت نیست بلکه اسم هست، به معانی:
● ماده خارش آور یا دردزا
● دردسرساز
Noun
( مایه ) اعصاب خردگی
اعصاب خرد کن
اعصاب داغون کن
As a noun :
Pest
Annoyance
دردسرساز
مزاحم
آزاردهنده
( رو مخ )
تحریک کننده ، سوزش آور

بپرس