irritability

/ɪrətəˈbɪləti//ˌɪrɪtəˈbɪlɪti/

معنی: کج خلقی، زود رنجی
معانی دیگر: کج خلقی، زود رنجی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality or condition of being irritable or easily angered.

(2) تعریف: in a tissue, physical responsiveness to an external stimulus, as by swelling, shrinking, or itching.

جمله های نمونه

1. Patients usually suffer from increased irritability.
[ترجمه گوگل]بیماران معمولا از افزایش تحریک پذیری رنج می برند
[ترجمه ترگمان]بیماران معمولا از عصبانیت فزاینده رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This may be associated with disturbed sleep and irritability and so the scratching may not be noticed.
[ترجمه گوگل]این ممکن است با خواب آشفته و تحریک پذیری همراه باشد و بنابراین ممکن است خراشیدگی متوجه نشود
[ترجمه ترگمان]این ممکن است با خواب آشفته و کم خلقی مرتبط باشد و بنابراین ممکن است خراش مشاهده نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Even to being impulsive, an uncontrolled state of irritability; it is a weakness and is accompanied by physical weakness.
[ترجمه گوگل]حتی به حالت تکانشی بودن، حالت کنترل نشده تحریک پذیری این یک ضعف است و با ضعف جسمانی همراه است
[ترجمه ترگمان]این ضعف و ضعف جسمانی است و با ضعف جسمانی همراه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. a state of nervous irritability.
[ترجمه گوگل]حالت تحریک پذیری عصبی
[ترجمه ترگمان]حالتی عصبی و عصبی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Obviously, what is marked irritability to one therapist may appear to be only moderate or minimal irritability to another.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که تحریک پذیری مشخص برای یک درمانگر ممکن است برای دیگری فقط تحریک پذیری متوسط ​​یا حداقلی باشد
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که آنچه که به یک درمانگر نشان داده می شود، ممکن است به نظر برسد که تنها متوسط و یا کم خلقی را نسبت به فرد دیگر نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Backache, headache, insomnia, upset stomach, irritability.
[ترجمه گوگل]کمردرد، سردرد، بی خوابی، ناراحتی معده، تحریک پذیری
[ترجمه ترگمان]بی خوابی، سردرد، بیخوابی، معده آشفته، عصبانیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In severe depression apathy can lead to neglect, irritability to physical harm, and depressive delusions to infanticide.
[ترجمه گوگل]در افسردگی شدید، بی تفاوتی می تواند منجر به غفلت، تحریک پذیری به آسیب جسمی و هذیان های افسردگی به کودک کشی شود
[ترجمه ترگمان]در افسردگی شدید افسردگی می تواند منجر به بی توجهی، زود رنجی به آسیب فیزیکی، و توهم افسردگی برای نوزاد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The doctor advises that insomnia with resultant irritability and even mild depression may occur.
[ترجمه گوگل]پزشک توصیه می کند که بی خوابی همراه با تحریک پذیری و حتی افسردگی خفیف ممکن است رخ دهد
[ترجمه ترگمان]دکتر توصیه می کند که بی خوابی ناشی از زود رنجی و حتی افسردگی خفیف ممکن است رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The following day is filled with fatigue and irritability, and just making it through the workday is a major feat.
[ترجمه گوگل]روز بعد مملو از خستگی و تحریک پذیری است، و تنها گذراندن روز کاری یک شاهکار بزرگ است
[ترجمه ترگمان]روز بعد پر از خستگی و زود رنجی است و درست کردن آن از طریق روز کاری یک شاهکار بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Disharmony between the Liver and Spleen causes irritability along with abdominal distension and pain.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی بین کبد و طحال باعث تحریک پذیری همراه با اتساع و درد شکم می شود
[ترجمه ترگمان]بین کبد و طحال بزرگ، باعث عصبانی شدن و درد شکمی و درد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fatigue, irritability, poor concentration, anxiety and depression--all can be signs of a B vitamin deficiency.
[ترجمه گوگل]خستگی، تحریک پذیری، تمرکز ضعیف، اضطراب و افسردگی - همه می توانند نشانه کمبود ویتامین B باشند
[ترجمه ترگمان]خستگی، عصبانیت، تمرکز ضعیف، اضطراب و افسردگی - همگی می توانند نشانه هایی از کمبود ویتامین B باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What medicaments can effect a radical cure remedial irritability rhinitis?
[ترجمه گوگل]چه داروهایی می توانند بر درمان ریشه ای رینیت تحریک پذیری اثر بگذارند؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی می تواند یک درمان رادیکال و عصبی را تحت تاثیر قرار دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Those with heroin dependence showed antinomy of both "irritability, impulsion, brisk" and "complacence with status in quo, lower enterprise", and deviations from traditional sex-roles.
[ترجمه گوگل]آنهایی که وابستگی به هروئین داشتند، مخالفت خود را با "تحریک پذیری، تکانش، تند" و "خشنودی از وضعیت موجود، کار پایین تر" و انحراف از نقش های جنسی سنتی نشان دادند
[ترجمه ترگمان]آن هایی که وابسته به هروئین هستند از هر دو \"زودرنجی، impulsion، چالاک\"، و \"complacence با وضعیت موجود\"، شرکت پایین تر \" و انحراف از نقش های سنتی جنسیتی نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Is irritability purpura investigates allergic source exsanguinate?
[ترجمه گوگل]آیا پورپورای تحریک پذیری منبع آلرژیک را بررسی می کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا irritability purpura به عنوان منبع حساسیت عمل می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کج خلقی (اسم)
tiff, funk, belligerence, irritability, distemper, tantrum, petulance, petulancy

زود رنجی (اسم)
irritability, petulance, petulancy

تخصصی

[روانپزشکی] تحریک پذیری

انگلیسی به انگلیسی

• grouchiness, peevishness, quality of being easily annoyed or aggravated

پیشنهاد کاربران

۱. زودرنجی ۲. تندخویی ۳. تحریک پذیری // کج خلقی
مثال:
Patients usually suffer from increased irritability.
بیماران معمولا از زودرنجی و تحریک پذیری مضاعف رنج می برند.
بی قراری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : irritate
✅️ اسم ( noun ) : irritability / irritation / irritant
✅️ صفت ( adjective ) : irritable / irritated / irritating / irritant
✅️ قید ( adverb ) : irritably / irritatingly
زود رنجی، حساسیت بی خود، زیادی حساس بودن
irritability ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: تحریک پذیری
تعریف: تهییج پذیری غیرعادی و افراطی همراه با ناراحتی زودهنگام و عصبانیت و بی صبری
اگر در مورد بدن به کار رود شامل علایمی چون خارش، سوزش و تورم و . . . می باشد. هرچه که باعث تحریک پوست شود.
تحریک پذیری
کج خلقی، تندمزاجی

بپرس