صفت ( adjective )
مشتقات: irresponsibly (adv.), irresponsibility (n.)
مشتقات: irresponsibly (adv.), irresponsibility (n.)
• (1) تعریف: having or showing a lack of responsibility.
• مترادف: derelict, negligent, remiss, undependable, unreliable
• متضاد: responsible
• مشابه: careless, erratic, flighty, foolish, hit-or-miss, lawless, unpredictable, unstable, untrustworthy
• مترادف: derelict, negligent, remiss, undependable, unreliable
• متضاد: responsible
• مشابه: careless, erratic, flighty, foolish, hit-or-miss, lawless, unpredictable, unstable, untrustworthy
- He made some bad decisions when he was young and irresponsible.
[ترجمه Ms. Rezaee] وقتی جوان و بی مسئولیت بود تصمیمات بد ( غلطی ) گرفت|
[ترجمه گوگل] او در جوانی و بی مسئولیتی تصمیمات بدی گرفت[ترجمه ترگمان] وقتی جوون و بی مسئولیت بود تصمیمات بدی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was an irresponsible employee who often failed to show up for work.
[ترجمه پورمحمدی] او کارمندی غیرمسئولی بود که غالباً حاضر به شرکت در کار نبود|
[ترجمه گوگل] او یک کارمند غیرمسئول بود که اغلب در محل کار حاضر نمی شد[ترجمه ترگمان] او یک کارمند غیر مسئول بود که اغلب برای کار کردن ناموفق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Not registering the children for school was irresponsible of the parents.
[ترجمه Vahid] عدم ثبت نام بچه ها در مدرسه بی مسولیتی والدین بود|
[ترجمه گوگل] ثبت نام نکردن بچه ها برای مدرسه غیرمسئولانه والدین بود[ترجمه ترگمان] ثبت نام کودکان برای مدرسه مسئولیت والدین را بر عهده نگرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: unable or unqualified to take responsibility.
• مترادف: incompetent, unaccountable
• متضاد: responsible
• مشابه: inculpable, unqualified, vagabond
• مترادف: incompetent, unaccountable
• متضاد: responsible
• مشابه: inculpable, unqualified, vagabond
- His illness has left him irresponsible, and his daughter takes care of his affairs.
[ترجمه گوگل] بیماری او را بی مسئولیت کرده است و دخترش به امور او رسیدگی می کند
[ترجمه ترگمان] بیماری او او را irresponsible و دخترش از کارهایش مراقبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیماری او او را irresponsible و دخترش از کارهایش مراقبت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: not responsible to a higher authority.
• مترادف: autonomous, independent, unaccountable
• متضاد: responsible
• مترادف: autonomous, independent, unaccountable
• متضاد: responsible