irresolution

/ɪˌrezəˈluːʃn̩//ɪˌrezəˈluːʃn̩/

معنی: تردید، بی عزمی
معانی دیگر: بی عزمی، تردید

جمله های نمونه

1. Irresolution made him turn and turn, like a beast sunk in a bog.
[ترجمه گوگل]بی تصمیمی او را وادار به چرخش و چرخش کرد، مانند حیوانی که در باتلاق فرو رفته است
[ترجمه ترگمان]Irresolution او را مانند جانوری که در باتلاق فرورفته باشد می چرخاند و می چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If you are enslaved by laziness, irresolution, wavering, negative behaviors and timidity, luck will abandon you. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]اگر اسیر تنبلی، عدم تصمیم گیری، تزلزل، رفتارهای منفی و ترسو باشید، شانس شما را رها خواهد کرد دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]اگر شما به خاطر تنبلی، تردید، دودلی، رفتارهای منفی و timidity اسیر شده اید، شانس شما را ترک خواهد کرد دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A lack of certainty that often leads to irresolution.
[ترجمه گوگل]عدم اطمینان که اغلب منجر به عدم تصمیم گیری می شود
[ترجمه ترگمان]فقدان قطعیت که اغلب منجر به عدم قطعیت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Mental illness as agony, weakness, timidity, irresolution, nervousness and other bad habit can be corrected.
[ترجمه گوگل]بیماری های روانی مانند عذاب، ضعف، ترسو، عدم تصمیم گیری، عصبی بودن و سایر عادت های بد قابل اصلاح است
[ترجمه ترگمان]بیماری روانی، رنج، ضعف، تردید، تردید، تردید، تردید و دیگر عادت بد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Shall we gather strength by irresolution and inaction?
[ترجمه گوگل]آیا با بی تصمیمی و انفعال نیرو جمع کنیم؟
[ترجمه ترگمان]آیا ما باید قدرت و تزلزل و تزلزل و تزلزل خود را جمع و جور کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His countenance betrayed irresolution and reluctance.
[ترجمه گوگل]قیافه او خیانت به عدم تصمیم گیری و اکراه بود
[ترجمه ترگمان]حالت چهره اش حاکی از تردید و تردید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If you have a negative character, you are likely to fall victim to laziness, irresponsibility, low self- esteem, irresolution. Quitting- mindedness, recklessness, compulsion and emotional impulsiveness. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]اگر شخصیت منفی دارید، احتمالا قربانی تنبلی، بی مسئولیتی، اعتماد به نفس پایین و بی تصمیمی می شوید ترک فکر، بی پروایی، اجبار و تکانشگری عاطفی دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]اگر شما دارای یک شخصیت منفی هستید، احتمالا قربانی تنبلی، بی مسئولیتی، عزت نفس پایین و عدم اعتماد به نفس هستید پس از ترک سیگار، بی احتیاطی، اجبار، و impulsiveness احساسی دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. While Asquithians were attacking the Black and Tan policy as immoral, the Unionists were accusing the government of irresolution.
[ترجمه گوگل]در حالی که اسکویتی ها سیاست سیاه و قهوه ای مایل به زرد را غیراخلاقی می خواندند، اتحادیه گرایان دولت را به عدم تصمیم گیری متهم می کردند
[ترجمه ترگمان]در حالی که Asquithians به سیاست سیاه و تان به عنوان غیر اخلاقی حمله می کردند، Unionists دولت را به عدم قطعیت متهم می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If you are victimized by a negative character, which is characterized by laziness, irresponsibility, low self-esteem, irresolution and wavering, you will lose control of your future. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]اگر شما قربانی یک شخصیت منفی شوید که مشخصه آن تنبلی، بی مسئولیتی، عزت نفس پایین، عدم تصمیم گیری و تزلزل است، کنترل آینده خود را از دست خواهید داد دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]اگر قربانی یک شخصیت منفی هستید، که با تنبلی، بی مسئولیتی، عزت نفس پایین، تردید و تردید مشخص می شود، کنترل آینده خود را از دست خواهید داد دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then it was plausible to fear that a show of irresolution in one part of the world would have dangerous repercussions elsewhere.
[ترجمه گوگل]سپس ترس از اینکه نمایش عدم تصمیم گیری در بخشی از جهان عواقب خطرناکی در جای دیگر داشته باشد قابل قبول بود
[ترجمه ترگمان]سپس این امکان وجود داشت که ترس از عدم قطعیت در یک بخش از جهان عواقب خطرناکی در جای دیگری داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Reluctance or an inability to make up one's mind; irresolution .
[ترجمه گوگل]اکراه یا ناتوانی در تصمیم گیری؛ عدم قطعیت
[ترجمه ترگمان]تردید یا عدم توانایی در تصمیم گیری در ذهن انسان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تردید (اسم)
wavering, hesitance, indecision, doubt, hesitancy, uncertainty, vibration, query, suspicion, skepticism, dubiety, shilly-shally, irresolution, qualm, scruple, vibratility

بی عزمی (اسم)
indecision, irresolution

انگلیسی به انگلیسی

• lack of resolution, hesitation, uncertainty

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : irresolution
✅️ صفت ( adjective ) : irresolute
✅️ قید ( adverb ) : irresolutely

بپرس