1. According to him, Mr Major is irresolute, obsessed with his image, and shifts according to the latest opinion poll.
[ترجمه گوگل]به گفته او، آقای میجر قاطع است، به تصویر خود وسواس دارد و طبق آخرین نظرسنجی تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]به گفته او، آقای سرگرد مردد است و با تصویر خودش درگیر است و طبق آخرین نظر سنجی تغییر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. She turned away from the door, stood irresolute outside the door of her own cabin.
[ترجمه گوگل]او از در برگشت، بی اراده بیرون درب کابین خودش ایستاد
[ترجمه ترگمان]او از در بیرون رفت و در بیرون اتاق خود مردد ایستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. At a loss, Amiss stood there irresolute.
[ترجمه گوگل]آمیس با ضرر، بی اراده در آنجا ایستاد
[ترجمه ترگمان]در حالی که از دست رفته بود، amiss مردد ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He was old and somewhat irresolute and indecisive.
[ترجمه گوگل]او پیر و تا حدودی بی اراده و بلاتکلیف بود
[ترجمه ترگمان]او پیر و کمی مردد و دودل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The room was empty except for Nigel, standing irresolute by the drinks tray.
[ترجمه گوگل]اتاق خالی بود به جز نایجل که بی اراده کنار سینی نوشیدنی ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]اتاق خالی بود به غیر از نی گل که در سینی نوشابه ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Lacking firmness of will, character, or purpose ; irresolute.
[ترجمه گوگل]عدم استحکام اراده، شخصیت یا هدف؛ بی اراده
[ترجمه ترگمان]بدون اراده اراده، شخصیت یا هدف یا اراده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The irresolute spend the most precious moments of life regretting.
[ترجمه گوگل]بی اراده ها ارزشمندترین لحظات زندگی را با پشیمانی می گذرانند
[ترجمه ترگمان]مردد و مردد زیباترین لحظات زندگی را سپری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He is never irresolute or inactive.
[ترجمه گوگل]او هرگز بی اراده و غیر فعال نیست
[ترجمه ترگمان]او هرگز مردد و بدون فعالیت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Being aimless and irresolute and hesitant is lamentable mentality.
[ترجمه گوگل]بی هدف بودن و بی اراده بودن و مردد بودن ذهنیتی تاسف بار است
[ترجمه ترگمان]بی هدف و مردد و مردد و مردد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. One must be decisive, not irresolute.
[ترجمه گوگل]آدم باید قاطع باشد نه بی اراده
[ترجمه ترگمان]یک نفر باید قاطع و مردد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The committee was timid and mediocre and irresolute.
[ترجمه گوگل]کمیته ترسو و متوسط و بی اراده بود
[ترجمه ترگمان]کمیته محجوبانه و متوسط و مردد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I stood irresolute beside my car.
[ترجمه گوگل]بی اراده کنار ماشینم ایستادم
[ترجمه ترگمان]من در کنار ماشینم ایستاده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. To be nervously irresolute in acting or doing.
[ترجمه گوگل]عصبی بودن در بازیگری یا انجام دادن
[ترجمه ترگمان]برای اینکه عصبی باشی یا بازی کنی یا انجام بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. To be irresolute when a prompt decision should be taken would only spell disaster.
[ترجمه گوگل]عدم مصمم بودن زمانی که باید تصمیمی سریع گرفته شود، فقط فاجعه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]در صورتی که تصمیم فوری گرفته شود فقط یک فاجعه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Presley was a confirmed dreamer, irresolute, inactive, with a strong tendency to melancholy.
[ترجمه گوگل]پریسلی یک رویاپرداز تایید شده، بی اراده، غیرفعال، با تمایل شدید به مالیخولیا بود
[ترجمه ترگمان]پریسلی کسی بود که بیش از پیش متفکر و غیر فعال و متغیر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید