irresolute

/ɪˈrezəluːt//ɪˈrezəluːt/

معنی: مردد، دو دل، غیر قطعی، بی تصمیم، بی عزم
معانی دیگر: نامصمم، دمدمی مزاج، هردمبیل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: irresolutely (adv.), irresoluteness (n.), irresolution (n.)
• : تعریف: uncertain or wavering.
مترادف: indecisive, vacillating, wavering, wishy-washy
متضاد: firm, purposeful, resolute, steady
مشابه: adrift, doubtful, dubious, hesitant, shaky, uncertain, unsure

- He tended to be irresolute in his views and could easily be swayed.
[ترجمه گوگل] او تمایل داشت در دیدگاه های خود بی اراده باشد و به راحتی می توانست تحت تأثیر قرار گیرد
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که در نظرات او تردید دارد و به آسانی می توانست حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. According to him, Mr Major is irresolute, obsessed with his image, and shifts according to the latest opinion poll.
[ترجمه گوگل]به گفته او، آقای میجر قاطع است، به تصویر خود وسواس دارد و طبق آخرین نظرسنجی تغییر می کند
[ترجمه ترگمان]به گفته او، آقای سرگرد مردد است و با تصویر خودش درگیر است و طبق آخرین نظر سنجی تغییر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She turned away from the door, stood irresolute outside the door of her own cabin.
[ترجمه گوگل]او از در برگشت، بی اراده بیرون درب کابین خودش ایستاد
[ترجمه ترگمان]او از در بیرون رفت و در بیرون اتاق خود مردد ایستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. At a loss, Amiss stood there irresolute.
[ترجمه گوگل]آمیس با ضرر، بی اراده در آنجا ایستاد
[ترجمه ترگمان]در حالی که از دست رفته بود، amiss مردد ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was old and somewhat irresolute and indecisive.
[ترجمه گوگل]او پیر و تا حدودی بی اراده و بلاتکلیف بود
[ترجمه ترگمان]او پیر و کمی مردد و دودل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The room was empty except for Nigel, standing irresolute by the drinks tray.
[ترجمه گوگل]اتاق خالی بود به جز نایجل که بی اراده کنار سینی نوشیدنی ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]اتاق خالی بود به غیر از نی گل که در سینی نوشابه ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Lacking firmness of will, character, or purpose ; irresolute.
[ترجمه گوگل]عدم استحکام اراده، شخصیت یا هدف؛ بی اراده
[ترجمه ترگمان]بدون اراده اراده، شخصیت یا هدف یا اراده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The irresolute spend the most precious moments of life regretting.
[ترجمه گوگل]بی اراده ها ارزشمندترین لحظات زندگی را با پشیمانی می گذرانند
[ترجمه ترگمان]مردد و مردد زیباترین لحظات زندگی را سپری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He is never irresolute or inactive.
[ترجمه گوگل]او هرگز بی اراده و غیر فعال نیست
[ترجمه ترگمان]او هرگز مردد و بدون فعالیت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Being aimless and irresolute and hesitant is lamentable mentality.
[ترجمه گوگل]بی هدف بودن و بی اراده بودن و مردد بودن ذهنیتی تاسف بار است
[ترجمه ترگمان]بی هدف و مردد و مردد و مردد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. One must be decisive, not irresolute.
[ترجمه گوگل]آدم باید قاطع باشد نه بی اراده
[ترجمه ترگمان]یک نفر باید قاطع و مردد باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The committee was timid and mediocre and irresolute.
[ترجمه گوگل]کمیته ترسو و متوسط ​​و بی اراده بود
[ترجمه ترگمان]کمیته محجوبانه و متوسط و مردد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I stood irresolute beside my car.
[ترجمه گوگل]بی اراده کنار ماشینم ایستادم
[ترجمه ترگمان]من در کنار ماشینم ایستاده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To be nervously irresolute in acting or doing.
[ترجمه گوگل]عصبی بودن در بازیگری یا انجام دادن
[ترجمه ترگمان]برای اینکه عصبی باشی یا بازی کنی یا انجام بدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To be irresolute when a prompt decision should be taken would only spell disaster.
[ترجمه گوگل]عدم مصمم بودن زمانی که باید تصمیمی سریع گرفته شود، فقط فاجعه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]در صورتی که تصمیم فوری گرفته شود فقط یک فاجعه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Presley was a confirmed dreamer, irresolute, inactive, with a strong tendency to melancholy.
[ترجمه گوگل]پریسلی یک رویاپرداز تایید شده، بی اراده، غیرفعال، با تمایل شدید به مالیخولیا بود
[ترجمه ترگمان]پریسلی کسی بود که بیش از پیش متفکر و غیر فعال و متغیر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مردد (صفت)
acatalectic, hesitant, wavering, hesitating, uncertain, unsure, half-hearted, irresolute, unready, vacillatory

دو دل (صفت)
hesitant, irresolute, indecisive, wavery, shilly-shally

غیر قطعی (صفت)
insecure, indefinite, irresolute, indecisive

بی تصمیم (صفت)
weak-kneed, irresolute, indecisive

بی عزم (صفت)
instable, invertebrate, irresolute

انگلیسی به انگلیسی

• indecisive, uncertain, vacillating, hesitating
if you are irresolute, you cannot decide what to do; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : irresolution
✅️ صفت ( adjective ) : irresolute
✅️ قید ( adverb ) : irresolutely

بپرس