صفت ( adjective )
مشتقات: irresistibly (adv.), irresistibility (n.)
مشتقات: irresistibly (adv.), irresistibility (n.)
• : تعریف: impossible to withstand or resist.
• متضاد: resistible
• متضاد: resistible
- We had not planned on doing business with them, but their offer was irresistible.
[ترجمه گوگل] ما برای تجارت با آنها برنامه ریزی نکرده بودیم، اما پیشنهاد آنها غیرقابل مقاومت بود
[ترجمه ترگمان] قرار نبود با آن ها تجارت کنیم، اما پیشنهاد آن ها مقاومت ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قرار نبود با آن ها تجارت کنیم، اما پیشنهاد آن ها مقاومت ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a serious occasion, but I had a nearly irresistible urge to laugh.
[ترجمه گوگل] این یک موقعیت جدی بود، اما من میل تقریباً غیر قابل مقاومتی برای خندیدن داشتم
[ترجمه ترگمان] موقعیت بدی بود، اما نزدیک بود به خنده بیفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موقعیت بدی بود، اما نزدیک بود به خنده بیفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The delicious-looking pie was simply irresistible.
[ترجمه گوگل] پای خوشمزه به سادگی غیر قابل مقاومت بود
[ترجمه ترگمان] یک پای خوش مزه به سادگی غیرقابل مقاومت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک پای خوش مزه به سادگی غیرقابل مقاومت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید