irresistible

/ˌɪrəˈzɪstəbl̩//ˌɪrɪˈzɪstəbl̩/

معنی: سخت، قوی، غیر قابل مقاومت
معانی دیگر: مقاومت ناپذیر، پدافند نکردنی، وسوسه انگیز، خواستنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: irresistibly (adv.), irresistibility (n.)
• : تعریف: impossible to withstand or resist.
متضاد: resistible

- We had not planned on doing business with them, but their offer was irresistible.
[ترجمه گوگل] ما برای تجارت با آنها برنامه ریزی نکرده بودیم، اما پیشنهاد آنها غیرقابل مقاومت بود
[ترجمه ترگمان] قرار نبود با آن ها تجارت کنیم، اما پیشنهاد آن ها مقاومت ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a serious occasion, but I had a nearly irresistible urge to laugh.
[ترجمه گوگل] این یک موقعیت جدی بود، اما من میل تقریباً غیر قابل مقاومتی برای خندیدن داشتم
[ترجمه ترگمان] موقعیت بدی بود، اما نزدیک بود به خنده بیفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The delicious-looking pie was simply irresistible.
[ترجمه گوگل] پای خوشمزه به سادگی غیر قابل مقاومت بود
[ترجمه ترگمان] یک پای خوش مزه به سادگی غیرقابل مقاومت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her beauty was irresistible
زیبایی او خودداری را سلب می کرد.

2. their armored divisions constituted an irresistible force
لشکرهای زرهی آنها نیرویی بود که در مقابل آن مقاومت بی فایده بود.

3. He felt an irresistible impulse to jump.
[ترجمه گوگل]او یک انگیزه مقاومت ناپذیر برای پریدن احساس کرد
[ترجمه ترگمان]احساس مقاومت ناپذیری وجودش را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Tax-cutting proposals could prove irresistible to lawmakers.
[ترجمه گوگل]پیشنهادهای کاهش مالیات می تواند برای قانونگذاران غیرقابل مقاومت باشد
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد کاهش مالیات می تواند در برابر قانونگذاران مقاومت ناپذیر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I came upon an irresistible item at a yard sale.
[ترجمه گوگل]در یک حیاط فروشی به یک کالای مقاومت ناپذیر برخوردم
[ترجمه ترگمان] من یه مورد غیرقابل مقاومت رو تو حراج خونگی پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He felt an irresistible impulse to rush into the room.
[ترجمه گوگل]او یک انگیزه غیرقابل مقاومت برای هجوم به اتاق احساس کرد
[ترجمه ترگمان]بی اختیار به درون اتاق هجوم برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The very high salary made the job irresistible.
[ترجمه گوگل]حقوق بسیار بالا کار را غیر قابل مقاومت می کرد
[ترجمه ترگمان]حقوق بسیار بالا این شغل را غیرقابل مقاومت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was overcome by an irresistible urge to cry.
[ترجمه گوگل]میل مقاومت ناپذیری برای گریه کردن بر من غلبه کرد
[ترجمه ترگمان]بی اختیار به گریه افتادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. On such a hot day, the water was irresistible .
[ترجمه گوگل]در چنین روز گرمی، آب غیر قابل مقاومت بود
[ترجمه ترگمان]در چنین روز گرمی آب مقاومت ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His rugged good looks made him irresistible to women.
[ترجمه گوگل]قیافه زیبای خشن او او را برای زنان غیرقابل مقاومت می کرد
[ترجمه ترگمان]نگاه خشن و rugged او را در برابر زنان مقاومت ناپذیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The temptation proved irresistible.
[ترجمه گوگل]وسوسه مقاومت ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]وسوسه مقاومت ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She found his intense sensuality irresistible.
[ترجمه گوگل]او احساسات شدید او را غیرقابل مقاومت یافت
[ترجمه ترگمان]شور و هیجان شدید و مقاومت ناپذیر او را در خود احساس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The bright colours were irresistible to the baby.
[ترجمه گوگل]رنگ های روشن برای کودک غیر قابل مقاومت بود
[ترجمه ترگمان]رنگ های روشن در برابر بچه مقاومت ناپذیر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She gave me one of those irresistible smiles and I just had to agree.
[ترجمه گوگل]او یکی از آن لبخندهای مقاومت ناپذیر را به من تحویل داد و من فقط باید موافقت می کردم
[ترجمه ترگمان]او یکی از آن لبخنده ای مقاومت ناپذیر را به من داد و من هم مجبور شدم موافقت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

غیر قابل مقاومت (صفت)
ineluctable, irresistible, insupportable

انگلیسی به انگلیسی

• impossible to oppose, impossible to resist, overwhelming, overpowering; tempting, fascinating; charming
if your wish to do something is irresistible, you cannot prevent yourself doing it.
if you describe someone or something as irresistible, you mean that they are very attractive.
an irresistible force cannot be stopped or controlled.

پیشنهاد کاربران

وسوسه برانگیز
جذاب
غیرقابل مقاومت
اغواکننده
کشش برانگیز
دلربا
وسوسه آمیز
گریزناپذیر، هوس انگیز، دلربا، فریبنده، وسوسه گر
وسوسه برانگیز
Too strong or powerful to be stopped or prevented
So attractive or desire bow that you cannot stop yourself from wanting it
Ex:
Tax - cutting proposals could prove irresistible to lawmakers
...
[مشاهده متن کامل]

Men find Natalie irresistible
I was overcome by an irresistible urge to cry
irresistible
• This was an irrational longing too, but after a while it became irresistible.
• To my parents, the pull of this beautiful country town must have seemed irresistible.
• And today it takes on much more irresistible allure.
• the irresistible aroma of fresh bread
• Gardeners who find everything at the nursery irresistible can end up with a hodgepodge, rather than a pleasing overall effect.
• The table was covered with irresistible chocolate desserts of all descriptions.
• Current philosophy of science largely remains hostile to the idea that iron laws and irresistible forces are at work.
• Sharing a club chair with Elliot, six - month - old Gabe keeps turning his irresistible gummy smiles on me.
• Felicitys were not supposed to be irresistible to men.
• High interest rates have made these saving plans irresistible to small investors.
• The cuckoo's cavernous red gape may be irresistible to the overworked foster parents.
• By concentrating only on the sound, I lost the irresistible urge to hit the ball hard.
find . . . irresistible
• It was no wonder that Gary found the atmosphere irresistible.
• National television and periodicals find Victoria Gotti irresistible.
• She wanted to stop him, but she found him totally irresistible.
• The two - faced Tartuffe finds her irresistible.
• To put it another way, we find fun simply irresistible.
• Yet no matter how high, women find motherhood irresistible.
• But the most sought - after smell - the one which women find irresistible - still eludes the experts.
• After accidentally swallowing a certain brand of flake, you find you are irresistible to females.
irresistible urge
• As soon as they sit down and relax again, this irresistible urge returns.
• Or perhaps they felt an irresistible urge to act as Guardians of Truth.
• Roth was possessed by an irresistible urge to fix things up.
• By concentrating only on the sound, I lost the irresistible urge to hit the ball hard.

بسیار مقاوم وغیرقابل انکار
Take up space review: the irresistible rise of Alexandria Ocasio - Cortez
Who pinched me?
کی منو نیشگون گرفت.
Guilty. You're irresistible.
گناهکار . تو وسوسه انگیز هستی.
irresistible
وسوسه انگیز
غیر قابل تحمل
سرسخت
ایستادگی ناپذیر_ تاب نیاوردنی
1 - چیزی بسیار جذاب و خواستنی که نتوانید در برابرش مقاومت کنید.
2 - چیزی بسیار قوی و غیر قابل توقف.
https://www. ldoceonline. com/dictionary/irresistible
مقاومت ناپذیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس