irrelevance

/ɪˈreləvəns//ɪˈreləvəns/

معنی: نا مربوطی، بی ربطی، نا مناسبی
معانی دیگر: irrelevancy بی ربطی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: irrelevancy (n.)
(1) تعریف: the quality or condition of not being related or connected to the matter or situation at hand.

(2) تعریف: an irrelevant thing or action.

جمله های نمونه

1. His idea was rejected as an irrelevance.
[ترجمه گوگل]ایده او به عنوان بی ربط رد شد
[ترجمه ترگمان]این ایده به عنوان یک irrelevance نامناسب رد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Sympathy is an irrelevance - we need practical help.
[ترجمه گوگل]همدردی بی ربط است - ما به کمک عملی نیاز داریم
[ترجمه ترگمان]همدردی، نامناسب است - ما به کمک عملی نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Many of these problems may simply fade into irrelevance when the new rules come into force.
[ترجمه گوگل]بسیاری از این مشکلات با اجرایی شدن قوانین جدید ممکن است به سادگی محو شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این مشکلات ممکن است به سادگی در زمانی که قوانین جدید به زور وارد می شوند از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The Patriotic Front has been a political irrelevance.
[ترجمه گوگل]جبهه میهنی یک بی ربط سیاسی بوده است
[ترجمه ترگمان]جبهه میهن پرستان a سیاسی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The presidency is beginning to appear a political irrelevance.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که ریاست جمهوری یک بی ربط سیاسی است
[ترجمه ترگمان]ریاست جمهوری در حال حاضر از نظر سیاسی نامناسب به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Rawls's critics argue that this attests to the irrelevance of his ideas.
[ترجمه گوگل]منتقدان رالز استدلال می کنند که این نشان دهنده بی ربط بودن ایده های اوست
[ترجمه ترگمان]منتقدان Rawls استدلال می کنند که این موید نامناسب بودن عقاید او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. So, the political irrelevance of our subjects did not diminish our desperation.
[ترجمه گوگل]بنابراین، بی ربطی سیاسی سوژه های ما از یاس ما کم نکرد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، نامناسب بودن سیاسی سوژه های ما، ناامیدی ما را تضعیف نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Age is an irrelevance for most jobs.
[ترجمه گوگل]سن برای اکثر مشاغل بی ربط است
[ترجمه ترگمان]سن برای اغلب مشاغل نامناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Schooling was seen by many parents as an irrelevance at best; at worst as a downright intrusion.
[ترجمه گوگل]تحصیل در مدرسه توسط بسیاری از والدین در بهترین حالت بی ربط بود در بدترین حالت به عنوان یک نفوذ آشکار
[ترجمه ترگمان]از این گذشته، پدر و مادر بسیاری از پدر و مادر را می دیدند که از همه بدتر و بدتر از آن بود که مزاحم آن ها شده باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The irrelevance of such an attitude is obvious.
[ترجمه گوگل]بی ربط بودن چنین نگرشی آشکار است
[ترجمه ترگمان]این طرز برخورد نامناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This problem also explains the near - total irrelevance of the United Nations General Assembly.
[ترجمه گوگل]این مشکل همچنین بی ربطی تقریباً کامل مجمع عمومی سازمان ملل را توضیح می دهد
[ترجمه ترگمان]این مشکل همچنین the نامناسب مجمع عمومی سازمان ملل را توضیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. the irrelevance of the curriculum to children's daily life.
[ترجمه گوگل]بی ربط بودن برنامه درسی با زندگی روزمره کودکان
[ترجمه ترگمان]نامناسب بودن برنامه تحصیلی برای زندگی روزمره کودکان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Missile defence has a political momentum that makes a supposedly awkward question such as whether it really works pale almost into irrelevance.
[ترجمه گوگل]دفاع موشکی دارای شتاب سیاسی است که یک سوال ظاهراً ناخوشایند مانند اینکه آیا واقعاً کار می کند تقریباً بی ربط است
[ترجمه ترگمان]دفاع موشکی یک حرکت سیاسی دارد که باعث می شود یک سوال عجیب و غریب از جمله این باشد که آیا واقعا نامناسب است یا نامناسب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Your tutor may be generous to a fault but can not reward irrelevance or peripheral knowledge display.
[ترجمه گوگل]معلم شما ممکن است نسبت به یک خطا سخاوتمند باشد، اما نمی تواند بی ربط بودن یا نمایش دانش پیرامونی را پاداش دهد
[ترجمه ترگمان]مربی شما ممکن است نسبت به یک خطا سخاوتمندانه رفتار کند، اما نمی تواند نامناسب باشد و یا نمایش دانش محیطی را به نمایش بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا مربوطی (اسم)
absurdity, irrelevance, irrelevancy

بی ربطی (اسم)
impertinence, irrelevance, irrelevancy

نا مناسبی (اسم)
irrelevance, infelicity, inconvenience, impolicy, inadequacy

انگلیسی به انگلیسی

• lack of relevancy; something irrelevant
the irrelevance of something is the fact that it is not connected with what you are talking about or dealing with, and is therefore not important.

پیشنهاد کاربران

پرت بودن از ماجرا هم معنی می ده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : irrelevance
✅️ صفت ( adjective ) : irrelevant
✅️ قید ( adverb ) : irrelevantly
نامناسب
بی اهمیت بودن در موقعیت خاص
ناهمخوانی

بپرس