irregularity

/ɪˌreɡjəˈlerəti//ɪˌreɡjʊˈlærɪti/

معنی: بی قاعدگی، بی نظمی، سقم، بی ترتیبی، یبوست، نا منظمی
معانی دیگر: بی قاعدگی، بی ترتیبی، نا منظمی، بی نظمی، یبوست

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: irregularities
(1) تعریف: the condition or quality of being irregular.
متضاد: regularity
مشابه: abnormality

(2) تعریف: a violation of rules, customs, ordinary procedures, or the like.
متضاد: regularity
مشابه: aberration, abnormality, anomaly

(3) تعریف: a condition of constipation.

جمله های نمونه

1. The X-ray showed a slight irregularity in one lung.
[ترجمه گوگل]اشعه ایکس یک بی نظمی جزئی را در یک ریه نشان داد
[ترجمه ترگمان]اشعه ایکس یه بی نظمی کوچیکی در یک ریه نشون داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Investigators found no evidence of financial irregularity.
[ترجمه گوگل]بازرسان هیچ مدرکی دال بر بی نظمی مالی پیدا نکردند
[ترجمه ترگمان]بازرسان هیچ مدرکی دال بر بی نظمی مالی نیافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The paint will cover any irregularity in the surface of the walls.
[ترجمه گوگل]رنگ هر گونه بی نظمی در سطح دیوارها را می پوشاند
[ترجمه ترگمان]رنگ هر گونه بی نظمی را در سطح دیوارها پوشش خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Its slight irregularity could be either intentional or an accident due to the hard-edged woman's discomfort with the beads of meaning.
[ترجمه گوگل]بی نظمی جزئی آن می تواند عمدی یا تصادفی به دلیل ناراحتی زن سخت گیر از دانه های معنا باشد
[ترجمه ترگمان]بی نظمی مختصر آن ممکن است به علت ناراحتی زن با لبه سخت و یا یک تصادف باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The type and irregularity of fracture bears a complex relation to the breaking of bonds in directions that cut across crystallographic planes.
[ترجمه گوگل]نوع و بی نظمی شکستگی رابطه پیچیده ای با شکستن پیوندها در جهاتی دارد که بر روی صفحات کریستالوگرافیک بریده می شود
[ترجمه ترگمان]نوع و بی نظمی شکست یک رابطه پیچیده با شکستن پیوندهای در جهت است که در طول صفحات کریستالوگرافی ایجاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In particular, the spatial irregularity apparent in Fig. 2 8 reflects irregular fluctuations in time.
[ترجمه گوگل]به طور خاص، بی نظمی فضایی آشکار در شکل 28 نوسانات نامنظم در زمان را منعکس می کند
[ترجمه ترگمان]به طور خاص، بی نظمی فضایی ظاهری در شکل ۲ ۸ نشان دهنده نوسانات بی قاعده در زمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A routine physical reveals an irregularity.
[ترجمه گوگل]یک فیزیکی معمولی یک بی نظمی را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]یک زندگی معمولی یک بی نظمی را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It may show there has been no irregularity or malpractice, in which case the process ends.
[ترجمه گوگل]ممکن است نشان دهد که هیچ بی‌نظمی یا قصوری وجود نداشته است، در این صورت فرآیند به پایان می‌رسد
[ترجمه ترگمان]ممکن است نشان دهد که هیچ بی نظمی یا دستکاری غلط وجود نداشته است، که در این صورت فرآیند به پایان می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is something of the artichoke in their irregularity, something of the pork sausage in their shape and colour.
[ترجمه گوگل]چیزی از کنگر در بی نظمی آنها، چیزی از سوسیس خوک در شکل و رنگ آنها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک چیزی از کنگر فرنگی با irregularity و رنگ گوشت خوک در شکل و رنگ آن ها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Second, current civil case judgment direct blemish and irregularity of the procedure analysis.
[ترجمه گوگل]دوم، قضاوت پرونده مدنی فعلی لکه مستقیم و بی نظمی تجزیه و تحلیل رویه
[ترجمه ترگمان]دوم اینکه، قضاوت پرونده مدنی فعلی لکه مستقیم و بی نظمی روش تحلیل روند را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Judges cannot permit irregularity in carrying out justice.
[ترجمه گوگل]قضات نمی توانند بی نظمی در اجرای عدالت را بپذیرند
[ترجمه ترگمان]دادگاه نمی تواند اجازه دهد که در اجرای عدالت نظم و بی نظمی را رعایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And his practice is apparent irregularity.
[ترجمه گوگل]و عمل او بی نظمی آشکار است
[ترجمه ترگمان]و عمل او بی نظمی آشکاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. PLIF imaging of turbulence flame displays clearly the irregularity of flame surface.
[ترجمه گوگل]تصویربرداری PLIF از شعله تلاطم به وضوح بی نظمی سطح شعله را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]تصویر برداری PLIF از شعله سر و هوا به طور واضح هماهنگی سطح شعله را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The shape irregularity of sand grains leads to eccentric distances in grains, and their variant positions when they begin to move results in the diversity of eccentric angle.
[ترجمه گوگل]نامنظمی شکل دانه‌های ماسه منجر به فواصل غیرعادی در دانه‌ها می‌شود و موقعیت‌های متفاوت آن‌ها وقتی شروع به حرکت می‌کنند باعث تنوع زاویه خارج از مرکز می‌شود
[ترجمه ترگمان]شکل نامنظم دانه های شن به فواصل غیر عادی در دانه ها و موقعیت های متفاوت آن ها در زمانی که شروع به حرکت در تنوع زاویه غیر عادی می کنند منجر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You need to complete the Property Irregularity Report.
[ترجمه گوگل]باید گزارش بی نظمی اموال را تکمیل کنید
[ترجمه ترگمان]باید گزارش مالکیت ملک را کامل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی قاعدگی (اسم)
abnormality, irregularity, promiscuity, eccentricity, jog

بی نظمی (اسم)
disarray, irregularity, disorder, anarchy, burble, disorderliness

سقم (اسم)
deviance, irregularity, anomaly, indisposition, illness, sickness

بی ترتیبی (اسم)
disarrangement, bewilderment, irregularity, disorder, solecism

یبوست (اسم)
irregularity, constipation

نا منظمی (اسم)
irregularity

تخصصی

[برق و الکترونیک] بی قاعدگی
[نساجی] نا هماهنگی - نا یکنواختی - ناهمواری - بی قایدگی - بی ترتیبی - نا منظمی - حساب اشتباه

انگلیسی به انگلیسی

• lack of symmetry; deviation from the norm, abnormality; lack of regularity

پیشنهاد کاربران

[حقوق] بی نظمی؛ رفتارهای بر هم زننده ی قوانین یا مقررات، یا قواعد عرفی، اخلاقی، و مانند آنها.
[عمومی] بی قاعده گی؛ نداشتنِ اصل یا آهنگ تغییر منظم؛ وقوع در فواصل زمانی نامنظم.
[هندسه] ۱. بی تقارنی؛ نداشتن تقارن شکلی ( سطحی یا حجمی ) . ۲. ناصافی؛ کج وکُوله گی؛ دارای پستی و بلندی نامنظم سطحی
...
[مشاهده متن کامل]

[پزشکی] دفع نامنظم؛ دفع مدفوع در فواصل زمانی نامتعارف و زیاد که می تواند ناشی از انسداد روده یا دیورتیکولیت ( عموماً روده ی بزرگ ) باشد.

نا بسامانی اسفتگی بی قاهدگی عدم ترتیب
ناهمگونی
در پرونده های حقوقی ( معمولا بصورت جمع irregularities بکار می رود ) : نقصان، نقیصه
نامنظمی
بی نظمی

بپرس