irregular

/ɪˈreɡjələr//ɪˈreɡjʊlə/

معنی: غیر عادی، بی ترتیب، خلاف قاعده، غیر معمولی، بی قاعده، نا مرتب، بی رویه
معانی دیگر: نامنظم، ناهنجار، بی انتظام، غیرطبیعی، نابهنجار، (ارتش) چریکی، ناصاف، ناراست، نامستقیم، نامتناسب، ناهموار، (دستور زبان) بی قاعده، بی بندوبار، بی قانون، بی حساب و کتاب، (کالا) معیوب، عیب دار، نقص دار، (معمولا جمع) غیراستاندارد، بی قاعده در مورد فعل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: uneven in shape, arrangement, surface, or the like.
مترادف: asymmetrical, uneven
متضاد: regular
مشابه: baroque, bent, bumpy, crooked, jagged, rough

- These handmade bowls are slightly irregular in shape.
[ترجمه گوگل] این کاسه های دست ساز کمی نامنظم هستند
[ترجمه ترگمان] این کاسه های دست ساز به شکل کمی بی قاعده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The wall has an irregular surface.
[ترجمه گوگل] دیوار سطحی نامنظم دارد
[ترجمه ترگمان] دیوار یک سطح نامنظم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: uneven in occurrence, frequency, or duration.
مترادف: erratic, fitful, inconsistent
متضاد: regular, steady
مشابه: anomalous, capricious, casual, desultory, inconstant, infrequent, intermittent, periodic, random, spasmodic, uneven, unpredictable, variable

- We meet on an irregular basis.
[ترجمه گوگل] ما به طور نامنظم ملاقات می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما به طور نامنظم ملاقات می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: lacking an established pattern or principle.
مترادف: erratic, inconsistent, uneven
متضاد: consistent, regular
مشابه: anomalous, capricious, changeable, fickle, inconstant, unpredictable, variable

- He eats at irregular times.
[ترجمه گوگل] او در زمان های نامنظم غذا می خورد
[ترجمه ترگمان] او در مواقع عادی غذا می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The spacing of the chairs was irregular.
[ترجمه گوگل] فاصله صندلی ها نامنظم بود
[ترجمه ترگمان] فاصله صندلی ها غیر عادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: not conforming to a standard, as of law, propriety, method, or custom.
مترادف: aberrant, deviant, noncompliant, unconventional, unorthodox
متضاد: regular
مشابه: abnormal, anomalous, deviate, eccentric, odd, offbeat, singular

- The defense attorney's request was somewhat irregular, but the judge granted it.
[ترجمه گوگل] درخواست وکیل مدافع تا حدودی نامنظم بود اما قاضی با آن موافقت کرد
[ترجمه ترگمان] درخواست وکیل مدافع تا حدی غیر معمول بود، اما قاضی موافقت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in grammar or spelling, being an exception to the general rules, as of inflection.
متضاد: regular
مشابه: exceptional, unpredictable

- "Went" and "bought" are irregular verbs.
[ترجمه گوگل] «رفت» و «خرید» افعال بی قاعده هستند
[ترجمه ترگمان] \"Went\" و \"خریدن\" افعال بی قاعده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: of troops, not belonging to the regular army of a nation.

- Irregular forces played a large part in the battle.
[ترجمه گوگل] نیروهای نامنظم سهم زیادی در نبرد داشتند
[ترجمه ترگمان] نیروهای نامنظم قسمت بزرگی از جنگ را بازی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: of manufactured articles, not uniform or conforming to a standard.
مشابه: defective, flawed, imperfect, inferior, rejected

- The price was marked down because the coat was slightly irregular.
[ترجمه گوگل] به دلیل اینکه کت کمی نامنظم بود، قیمت پایین آمد
[ترجمه ترگمان] قیمت مشخص شد، چون کت کمی نامنظم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: irregularly (adv.)
(1) تعریف: that which is irregular.
مترادف: anomaly, peculiarity, variance
مشابه: curiosity, deviant, eccentric, inconsistency, maverick, misfit, nonconformist, oddball, rarity, rough

(2) تعریف: a soldier who does not belong to the established military force of a nation or region.
مترادف: guerrilla
متضاد: regular

(3) تعریف: a piece of merchandise that has an imperfection or is below standard.
مترادف: second
مشابه: reject

- There is a special sale on irregulars this week.
[ترجمه گوگل] این هفته فروش ویژه ای روی کالاهای بی قاعده وجود دارد
[ترجمه ترگمان] این هفته در on یک فروش ویژه وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. irregular conduct
رفتار غیرعادی

2. irregular forces
نیروهای نامنظم

3. irregular teeth
دندان های ناصاف

4. irregular verb
فعل بی قاعده

5. irregular galaxy
کهکشان نامنظم

6. an irregular coastline
کرانه ی ناهموار

7. an irregular polygon
چندوجهی نامنظم

8. regular and irregular verbs
افعال با قاعده و بی قاعده

9. they had irregular shapes
شکل های ناجوری داشتند.

10. the conjugation of irregular verbs is difficult
صرف فعل های بی قاعده مشکل است.

11. the regular army and the irregular forces
ارتش منظم و سپاهیان غیر منظم

12. i drilled my students in the use of irregular verbs
شاگردانم را در کاربرد افعال بی قاعده تمرین دادم.

13. Beamish only returned to Britain at irregular intervals .
[ترجمه گوگل]بیمیش فقط در فواصل زمانی نامنظم به بریتانیا بازمی گشت
[ترجمه ترگمان]Beamish فقط در فواصل زمانی نامنظم به انگلستان بازگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It would be highly irregular for a minister to accept payments of this kind.
[ترجمه گوگل]پذیرش چنین پرداخت هایی برای وزیری بسیار نامنظم است
[ترجمه ترگمان]این کار برای یک وزیر بسیار بی قاعده خواهد بود که پرداخت هایی به این نوع را بپذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's receiving medication for an irregular heartbeat.
[ترجمه گوگل]او در حال دریافت دارو برای ضربان قلب نامنظم است
[ترجمه ترگمان]او دارو را برای یک تپش قلب نامنظم دریافت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He visited his parents at irregular intervals.
[ترجمه گوگل]او در فواصل زمانی نامنظم به دیدار والدینش می رفت
[ترجمه ترگمان]او در فواصل زمانی نامنظم از پدر و مادرش دیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. 'Child' has an irregular plural, ie 'children'.
[ترجمه گوگل]«کودک» یک جمع نامنظم دارد، یعنی «فرزندان»
[ترجمه ترگمان]کودک یک جمع بی قاعده دارد، یعنی کودکان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. His behaviour is highly irregular.
[ترجمه گوگل]رفتار او به شدت نامنظم است
[ترجمه ترگمان]رفتارش بسیار بی قاعده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Releasing the goods without an invoice is most irregular.
[ترجمه گوگل]ترخیص کالا بدون فاکتور بسیار نامنظم است
[ترجمه ترگمان]ترخیص کالا بدون فاکتور، بسیار بی قاعده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Cars passed at irregular intervals.
[ترجمه گوگل]اتومبیل ها در فواصل نامنظم عبور می کردند
[ترجمه ترگمان]اتومبیل هایی که به فواصل نامنظم حرکت می کردند گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر عادی (صفت)
abnormal, unusual, uncommon, eccentric, extraordinary, abnormous, utter, strange, odd, anomalous, irregular, unco, unwonted

بی ترتیب (صفت)
disordered, anomalous, irregular, desultory, disorderly, immethodical

خلاف قاعده (صفت)
irregular

غیر معمولی (صفت)
uncommon, irregular, atypical

بی قاعده (صفت)
irregular, desultory, immethodical, loose, atypical, promiscuous, ruleless, informal, rough-and-tumble

نا مرتب (صفت)
disordered, irregular, disheveled, sloppy, untidy, unequal

بی رویه (صفت)
irregular, immethodical

تخصصی

[برق و الکترونیک] بی قاعده، نامنظم
[زمین شناسی] بی قاعده، غیر طبیعی
[حقوق] غیر منظم، بی رویه، خلاف قاعده
[ریاضیات] نامنظم، بی قاعده، غیر عادی

انگلیسی به انگلیسی

• soldier who does not belong to an organized fighting force; imperfect product, damaged merchandise
not symmetrical, uneven; inconsistent, erratic; deviating from the norm, abnormal; not organized; defective
something that is irregular is not smooth or straight, or does not form a regular pattern.
irregular is also used to say that a series of events happens with different periods of time between them.
irregular behaviour is unusual and not acceptable.
irregulars are soldiers who do not belong to an official national army.
an irregular verb, noun, or adjective does not inflect in the same way as most other verbs, nouns, or adjectives in the language. `go' and `be' are irregular verbs in english.

پیشنهاد کاربران

[پزشکی] نامنظم، بی قاعده، نامرتب، غیرعادی، بی رویه
در زمین شناسی معنی ناهموار بهتر است استفاده کرد
irregular ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: نامنظم
تعریف: ← تک تقارنی
نامنظم
بی قاعده
بی قانون
contrary to the rules or to that which is normal or established
Against the rules
خلاف قانون/قوانین
1. not regular
2. lack of rhythm
3. OPP of regular
بی قاعده نامنظم
Irregular از پیشوند - ir و واژه regul و پسوند ar - ساخته شده.
Regul در لاتین برابر است با Right در انگلیسی و Raast در پارسی.
یکی از برابرهای پیشوند - ir در پارسی میشود naa یا na.
پسوند ar در انگلیسی برابر پسوند gaar در پارسی است. ( همچون پسوند er که برابر gar است. )
...
[مشاهده متن کامل]

برابر این واژه در پارسی naaraastgaar یا narastgar یا narastaar میباشد. ❤

🌟 غیرقانونی
تصادفی
not regular
نا همگون
نامنظم
بی قاعده
استثنائی
غیر عادی ، غیر معمولی

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس