irrational

/ɪˈræʃn̩əl//ɪˈræʃn̩əl/

معنی: نامعقول، بی معنی، غیر منطقی، غیر عقلانی
معانی دیگر: فاقد نیروی تعقل، فاقد نیروی استدلال و فکر، ناخردورز، بی اندیشش، غیرعاقلانه، بی عقلانه، بی خردانه، نافروهیده، نابخرد، (ریاضی) عدد اصم، عدد ناگویا، عدد گنگ، خردستیز، خردگریز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: irrationally (adv.), irrationality (n.), irrationalness (n.)
(1) تعریف: lacking in reason, sense, or judgment.
مترادف: foolish, unreasonable, unwise
متضاد: rational, reasonable, thinking
مشابه: absurd, addlebrained, blind, daffy, daft, fantastic, half-baked, idiotic, ill-advised, inane, mad, nonsensical

- He had drunk too much whiskey and was now irrational.
[ترجمه گوگل] او بیش از حد ویسکی نوشیده بود و اکنون غیرمنطقی بود
[ترجمه ترگمان] او بیش از حد مست کرده بود و حالا غیر منطقی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She had an irrational impulse to jump off the bridge.
[ترجمه مریم] بطور غیر منطقی ، ویرش گرفته بود ( هوس کرده بود ) از روی پل بپرد.
|
[ترجمه گوگل] او یک انگیزه غیرمنطقی برای پریدن از روی پل داشت
[ترجمه ترگمان] اون انگیزه غیر منطقی ای داشت که از روی پل بپره بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When his wife went out with her friends, he felt an irrational jealousy.
[ترجمه گوگل] وقتی همسرش با دوستانش بیرون رفت، حسادت غیرمنطقی داشت
[ترجمه ترگمان] هنگامی که همسرش با دوستانش بیرون می رفت، احساس حسادت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not based on logical reasoning; illogical.
مترادف: absurd, fallacious, illogical, invalid, unreasonable, unsound, untenable
متضاد: logical, rational, reasonable
مشابه: erroneous, incredible, preposterous, ridiculous, specious, unscientific

- This paper presents an irrational argument.
[ترجمه گوگل] این مقاله یک استدلال غیرمنطقی ارائه می کند
[ترجمه ترگمان] این مقاله یک استدلال غیرمنطقی را ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in mathematics, not capable of being expressed as a whole number or as a ratio of two whole numbers.

- The square root of two is an irrational number.
[ترجمه گوگل] جذر دو عددی غیر منطقی است
[ترجمه ترگمان] ریشه دوم دو عدد غیرمنطقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an irrational exponent
توان (نماینده ی) گنگ

2. he is an irrational man
او آدم نابخردی است.

3. animals are commonly described as irrational
معمولا جانوران را فاقد نیروی استدلال توصیف می کنند.

4. the behavior of that drunken man was completely irrational
رفتار آن مرد مست کاملا نامعقول بود.

5. It's totally irrational, but I'm frightened of mice.
[ترجمه گوگل]این کاملا غیر منطقی است، اما من از موش می ترسم
[ترجمه ترگمان]کاملا غیر منطقی است، اما از موش می ترسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The rational and the irrational complement each other. Individually, they are far less powerful.
[ترجمه گوگل]عقلانی و غیرعقلانی مکمل یکدیگرند به طور جداگانه، آنها به مراتب قدرت کمتری دارند
[ترجمه ترگمان]منطقی و غیرمنطقی یکدیگر را تکمیل می کنند به طور انفرادی، آن ها از قدرت کمتری برخوردار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was prey to irrational fears.
[ترجمه گوگل]او طعمه ترس های غیر منطقی بود
[ترجمه ترگمان]او دچار ترس های غیرمنطقی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His parents were worried by his increasingly irrational behaviour.
[ترجمه گوگل]والدین او از رفتار غیرمنطقی فزاینده او نگران بودند
[ترجمه ترگمان]والدینش از رفتار نامعقول او نگران بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His behaviour was becoming increasingly irrational.
[ترجمه گوگل]رفتار او به طور فزاینده ای غیرمنطقی می شد
[ترجمه ترگمان]رفتارش به طور فزاینده ای غیرمنطقی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She couldn't help it if she was being irrational.
[ترجمه گوگل]اگر غیرمنطقی بود نمی توانست جلوی آن را بگیرد
[ترجمه ترگمان]اگر غیر منطقی بود، نمی توانست به آن کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The weight of irrational guilt pressed on her.
[ترجمه گوگل]سنگینی احساس گناه غیرمنطقی بر او فشار آورد
[ترجمه ترگمان]سنگینی گناه غیر منطقی به او فشار می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He dismissed her fears as irrational.
[ترجمه گوگل]او ترس های او را غیرمنطقی رد کرد
[ترجمه ترگمان]او ترس های خود را غیرمنطقی به حساب می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. 95% of patients know their obsessions are irrational.
[ترجمه گوگل]95 درصد بیماران می دانند وسواس هایشان غیرمنطقی است
[ترجمه ترگمان]۹۵ درصد بیماران می دانند که obsessions غیرمنطقی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامعقول (صفت)
absurd, unreasonable, irrational, preposterous, illogical

بی معنی (صفت)
absurd, irrational, meaningless, pointless, senseless, vacuous, dumb, inept, witless, unmeaning, frothy, insensate

غیر منطقی (صفت)
irrational, illogical, inconsequent

غیر عقلانی (صفت)
irrational

تخصصی

[برق و الکترونیک] گنگ، اصم
[ریاضیات] ناگویا، اصم، گنگ، عدد اصم، عدد ناگویا، عدد گنگ

انگلیسی به انگلیسی

• illogical, senseless, lacking reason, absurd
irrational feelings or behaviour are not based on logical reasons or thinking.

پیشنهاد کاربران

ریاضی ) ( عدد ) گنگ مثل رادیکال ۲ ، عدد پی و . . .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : irrationality
✅️ صفت ( adjective ) : irrational
✅️ قید ( adverb ) : irrationally
هردمبیل
گنگ ( ریاضی )
نابخردانه
منطق گریز
غیرمنطقی و نامعقول
Unreasonable
غیر منطقی، نامعقول، بی اساس، بی عقل، بی شعور

بپرس