inward

/ˈɪnwərd//ˈɪnwəd/

معنی: داخل رونده، ذاتی، داخلی، باطنی، دین دار، درونی، معنوی، تویی، درون
معانی دیگر: در داخل، در درون (رجوع شود به: internal)، درون سوی، به طرف داخل، سرشتی، اندرونی، نزدیک (به کسی)، صمیمی، یکدل، درون بین، در خویش نگر(انه)، گوشه گیر، کم حرف، (جمع) امعا و احشا، اندرونه، دل و روده، پرهیزکار، رام
inward(s)
سوى درون، بطرف داخل

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in or toward the inside or center.
متضاد: outward

(2) تعریف: into the mind, spirit, soul, or the like.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: located or situated on the inside.
متضاد: outward
مشابه: interior, internal

(2) تعریف: moving or directed toward the inside or center.
متضاد: outward

(3) تعریف: insightful, subtle, or sensitive.

(4) تعریف: introspective or spiritual.
متضاد: outward

(5) تعریف: withdrawn.

- an inward person
[ترجمه گوگل] یک فرد درونی
[ترجمه ترگمان] یک انسان درونی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: inwards (adv.)
(1) تعریف: an inner or central section or part; interior; inside.

(2) تعریف: (pl.; informal) the internal parts of the body; innards.

جمله های نمونه

1. inward peace
آرامش درونی

2. an inward smile
لبخند درونی

3. the inward and outward flow of information
جریان درون سوی و برون سوی اطلاعات

4. the inward and outward flow of money
جریان درون سوی و برون سوی (داخلی و خارجی) پول

5. that man's inward struggle
کشمکش وجدانی (درونی) آن مرد

6. a shy and inward person
آدم کم رو و تودار

7. he lives an inward and unmaterial life
او دارای یک زندگی معنوی و غیرمادی است.

8. her fears began to turn inward
هراسهای او کم کم درونی می شدند.

9. truth as it appeared to his inward sight
واقعیتی که او باطنا درک می کرد

10. ships that were trying to run either inward or outward through the blockade
کشتی هایی که سعی می کردند با گذشتن از خط محاصره داخل یا خارج شوند.

11. the play invites the audience to be inward with the characters
نمایش،تماشاچیان را تشویق به یکدلی با بازیگران می کند.

12. The door swung inward.
[ترجمه گوگل]در به سمت داخل چرخید
[ترجمه ترگمان]در به داخل باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Everyone in the House must want further inward investment and the development that comes with it.
[ترجمه گوگل]همه اعضای مجلس باید خواهان سرمایه گذاری داخلی بیشتر و توسعه ای باشد که با آن همراه است
[ترجمه ترگمان]هر کسی در مجلس باید خواستار سرمایه گذاری داخلی بیشتر و توسعه آن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His legs bow inward.
[ترجمه گوگل]پاهایش به سمت داخل خم می شوند
[ترجمه ترگمان]پاهایش به داخل خم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. All inward bound flights are being cancelled due to heavy fog.
[ترجمه گوگل]همه پروازهای داخلی به دلیل مه شدید لغو می شوند
[ترجمه ترگمان]تمام پروازه ای مربوط به داخل به دلیل مه سنگین لغو می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Snow sagged against the inward cliff and around the big blocks of broken stone.
[ترجمه گوگل]برف در برابر صخره درونی و اطراف بلوک های بزرگ سنگ شکسته آویزان شد
[ترجمه ترگمان]برف به صخره درونی تکیه داده بود و دور سنگ های بزرگ سنگ شکسته را پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

داخل رونده (اسم)
inward

ذاتی (صفت)
indigenous, essential, organic, inherent, autochthonous, intrinsic, innate, natural, substantial, inward, inborn, congenital, connate, inbred

داخلی (صفت)
territorial, esoteric, innate, ben, internal, interior, inner, indoor, inward

باطنی (صفت)
intrinsic, ben, internal, inner, inward, inmost, pectoral

دین دار (صفت)
religious, inward, devout, pious

درونی (صفت)
esoteric, innate, internal, interior, inner, indoor, inward, inmost, intestine, endogenous, innermost, subjective, midland, pectoral

معنوی (صفت)
immaterial, incorporeal, moral, inward, mental, spiritual, psychic, supersensible

تویی (صفت)
inner, inward

درون (قید)
inward, inside

تخصصی

[صنعت] تمرکز بر داخل
[ریاضیات] به طرف داخل، درونگرا
[حقوق] تحت تولیت، تحت حمایت و سرپرستی

انگلیسی به انگلیسی

• something which is inside, internal part; inside
inner, internal; proceeding toward the inside; situated within; located within the body; mental, spiritual; personal
toward the inside; into the mind or soul
your inward thoughts or feelings are the ones that you do not express or show to other people.
if something moves or faces inward or inwards, it moves or faces towards the inside or centre of something.

پیشنهاد کاربران

درون سو ، رو به تو
معنی دقیق باطنی هست. در جمله ها ممکنه بعدش outward ببینید که ظاهری را میگوید
But more than anything, Google spent its time looking "inward", at how to make a product that would fit their business agenda of capturing more personal data, ". rather than looking "outward
درون ( نقطه مقابل بُرون ) مانند: درون سازمانی، درون دانشگاهی، درون منطقه ای
درونی
روز به درون
درون رو، درون رونده

بپرس