involved in
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
وجود دارد در . . . . . .
The project was delayed due to all the red tape involved in government approvals.
این پروژه به تاخیر افتاد بواسطه ی تمام این تشریفات اداری که وجود دارد در صدور مجوزهای دولتی
این پروژه به تاخیر افتاد بواسطه ی تمام این تشریفات اداری که وجود دارد در صدور مجوزهای دولتی
نقش داشتن
در معرض قرار گرفتن
درگیر در
مشغول به
کارگرانِ درگیر در ساخت یک خانه
کارگرانِ مشغول به ساخت یک خانه
کارگرانی که در ساخت خانه مشارکت دارند
ما دست اندرکار نجات زندگی مردیمیم
شاغل در
مشارکت داشتن در
Involved in making the movies
دخیل در، مشمول، گرفتار در، مشغول به، مرتبط با، مربوط به، در ارتباط با، در رابطه با، وابسته به، نقش داشتن در
دچار بودن به چیزی، درگیر بودن، وصل بودن
شرکت کردن در. . .
درگیر یک مساله ای شدن
ترکیب کردن یا شدن، با هم متحد شدن، به هم پیوستن ، مخلوط کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)