1. an involved problem
مسئله ی پیچیده
2. countries involved in armed conflict
کشورهای گرفتار ستیز مسلحانه
3. fog involved the shoreline
مه کرانه را فراگرفت.
4. they involved our country in war and bloodshed
آنان کشور ما را در گیر جنگ و خونریزی کردند.
5. get involved in
درگیر شدن در،دچار شدن
6. the costs involved in moving to a new house
مخارج مربوط به اسباب کشی به خانه ی جدید
7. this job involved many obligations
این شغل الزامات فراوانی را ایجاب می کرد.
8. the mechanical operations involved in sculpture
کارهای مکانیکی وابسته به تندیس (مجسمه) سازی
9. alive to the risks involved
آگاه به مخاطراتی که در پیش است
10. an organization that is involved in the country's defense program
سازمانی که دست اندر کار برنامه ی دفاعی کشور است
11. one of the industries involved in aluminium extraction
یکی از صنایع وابسته به استخراج آلومینیوم
12. several cabinet ministers were involved in the coup
چندین وزیر در کودتا دست داشتند.
13. the number of workers involved in the construction of the bridge
تعداد کارگرانی که دست اندرکار ساختن پل هستند
14. the problem is more involved than you think
مسئله از آنچه تو فکر می کنی پیچیده تر است.
15. traffic with the indians involved the exchage of food for horses
داد و ستد با سرخ پوستان شامل مبادله ی غذا با اسب می شد.
16. as the two brothers were involved in a dispute over the division of the inheritance, they chose seyed mehdi as arbiter
چون دو برادر سر تقسیم ارث اختلاف داشتند،سید مهدی را حکم قرار دادند.
17. omar swore vengeance on everyone involved with the murder
عمر سوگند خورد که از همه ی کسانی که در آن جنایت دست داشته اند انتقام بگیرد.
18. the construction of that road involved the buliding of hundreds of bridges
ساختن آن راه مستلزم بنا نهادن صدها پل بود.
19. a full appreciation of the risks involved
ارزیابی کامل مخاطرات مربوطه
20. i do not want to get involved in her personal difficulties
نمی خواهم در مشکلات شخصی او گرفتار شوم.
21. he dissented from the idea that universities should get involved in politics
او با این عقیده که دانشگاه ها باید در سیاست دخالت کنند مخالف بود.
22. We are keen that Britain should get involved too.
[ترجمه گوگل]ما مشتاقیم که بریتانیا نیز در این امر دخالت کند
[ترجمه ترگمان]ما مشتاق هستیم که بریتانیا هم درگیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. He refused to believe his son was involved in drugs.
[ترجمه گوگل]او نمیپذیرفت که پسرش درگیر مواد مخدر باشد
[ترجمه ترگمان]او قبول نکرد که پسرش در مواد مخدر دست داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. More than 30 software firms were involved in the project.
[ترجمه گوگل]بیش از 30 شرکت نرم افزاری در این پروژه مشارکت داشتند
[ترجمه ترگمان]بیش از ۳۰ شرکت نرم افزاری در این پروژه شرکت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. They got involved with a dodgy businessman and lost all their savings.
[ترجمه گوگل]آنها با یک تاجر بداخلاق درگیر شدند و تمام پس انداز خود را از دست دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها با یک تاجر dodgy درگیر شدند و همه پس انداز خود را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. Villagers dispensed tea to people involved in the accident.
[ترجمه گوگل]اهالی روستا برای افراد حادثه دیده چای توزیع کردند
[ترجمه ترگمان]روستاییان برای افرادی که در این حادثه دست داشته اند چای تعارف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. Students were involved in violent clashes with the police.
[ترجمه گوگل]دانشجویان درگیر درگیری شدید با پلیس شدند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان در درگیری های خشونت آمیز با پلیس دخیل بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید