• (1)تعریف: not determined by choice, will, or desire. • مترادف: compulsory, obligatory • متضاد: voluntary • مشابه: automatic, captive, coercive, forced, imposed, mandatory, requisite
- involuntary obedience
[ترجمه گوگل] اطاعت غیر ارادی [ترجمه ترگمان] بی اختیار اطاعت می کرد، [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: not subject to conscious control; unconscious or automatic. • مترادف: automatic, reflex, unconscious • متضاد: voluntary • مشابه: subliminal, unintentional, unwitting
- an involuntary muscle contraction
[ترجمه گوگل] انقباض غیر ارادی ماهیچه [ترجمه ترگمان] انقباض غیر ارادی ماهیچه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. involuntary manslaughter
قتل غیر عمد
2. sneezing is involuntary
عطسه کردن غیر ارادی است.
3. I gasped and took an involuntary step backwards.
[ترجمه گوگل]نفس نفس زدم و بی اختیار قدمی به عقب برداشتم [ترجمه ترگمان]نفسم را حبس کردم و بی اختیار قدمی به عقب برداشتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. An involuntary cry escaped her as he entered the room.
[ترجمه Peter Strahm] وقتی که او وارد اتاق شد گریه ای ناخواسته از او سرزد.
|
[ترجمه گوگل]هنگامی که او وارد اتاق شد، گریه ای غیرارادی از او فرار کرد [ترجمه ترگمان]وقتی وارد اتاق شد، بی اختیار فریادی غیر ارادی بر او چیره شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The drug's side-effects can include involuntary defecation.
[ترجمه گوگل]عوارض جانبی این دارو می تواند شامل دفع غیر ارادی باشد [ترجمه ترگمان]عوارض جانبی مواد مخدر می تواند شامل defecation غیر ارادی باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Other ocular signs include involuntary rhythmic movement of the eyeball.
[ترجمه گوگل]سایر علائم چشمی شامل حرکات ریتمیک غیرارادی کره چشم است [ترجمه ترگمان]دیگر علایم چشمی شامل حرکت موزون غیر ارادی کره چشم می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. December 1989 start of involuntary repatriation of boat people p. 3712
[ترجمه گوگل]دسامبر 1989 آغاز بازگشت غیر ارادی افراد قایق به کشور ص 3712 [ترجمه ترگمان]دسامبر ۱۹۸۹، بازگشت ناخواسته مردم قایق (ص)آغاز شد ۳۷۱۲ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Most movement is voluntary; some is involuntary and in response to conflict, civil disorder, and natural disaster.
[ترجمه گوگل]بیشتر حرکت ها داوطلبانه است برخی غیر ارادی و در پاسخ به درگیری، بی نظمی مدنی و بلایای طبیعی است [ترجمه ترگمان]بیشتر جنبش داوطلبانه است؛ برخی ناخواسته و در پاسخ به درگیری، اختلال مدنی و بلایای طبیعی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The 13th Amendment forbade slavery and involuntary servitude.
[ترجمه گوگل]متمم سیزدهم، برده داری و بندگی غیرارادی را ممنوع کرد [ترجمه ترگمان]اصلاحیه سیزدهم برده داری و اجباری اجباری را ممنوع کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I jumped, a small, involuntary hop in place, my heart pounding.
[ترجمه گوگل]پریدم، یک پرش کوچک و غیرارادی سر جایم، قلبم به تپش افتاد [ترجمه ترگمان]از جا پریدم، یک جست کوچک و غیر ارادی در جای خود، قلبم به تپش افتاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. My index finger started developing an involuntary twitch towards the fast forward button.
[ترجمه گوگل]انگشت اشاره من شروع به تکان غیر ارادی به سمت دکمه سریع به جلو کرد [ترجمه ترگمان]انگشت اشاره من شروع به رشد یک حرکت غیر ارادی به سمت دکمه جلو رفتن سریع کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He took an involuntary pace forward and raised the shotgun to point straight at Angel One's face.
[ترجمه گوگل]او با سرعتی غیرارادی به جلو رفت و تفنگ ساچمه ای را بالا برد تا مستقیماً به صورت فرشته یک اشاره کند [ترجمه ترگمان]یک حرکت غیر ارادی جلو رفت و تفنگ ساچمه ای را بالا برد تا مستقیما به چهره آنجل یکا نگاه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He gave an involuntary smile.
[ترجمه گوگل]بی اختیار لبخندی زد [ترجمه ترگمان]بی اختیار لبخند زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The loss of potential output resulting-from involuntary unemployment is clearly a serious matter for an economy.
[ترجمه گوگل]از دست دادن تولید بالقوه ناشی از بیکاری غیرارادی به وضوح یک موضوع جدی برای یک اقتصاد است [ترجمه ترگمان]فقدان خروجی بالقوه ناشی از بیکاری ناخواسته، موضوعی جدی برای اقتصاد است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• not done willingly, performed reluctantly; without conscious thought, unintentionally; instinctive an involuntary action is one that is done suddenly and unintentionally because you are unable to control yourself. you use involuntary to describe an action or situation when the people who are affected by it are forced to accept it, usually by someone in authority.
پیشنهاد کاربران
۱. غیر ارادی. ۲. غیر عمدی ۳. اجباری. اضطراری مثال: an involuntary muscle contraction یک انقباض غیر ارادی عضله.
involuntary ( adj ) ( ɪnˈvɑlənˌtɛri ) =an involuntary movement, etc. is made suddenly, without you intending it or being able to control it, e. g. an involuntary cry of pain. involuntarily
involuntary ( adj ) = غیر ارادی، غیر عمدی، ناخواسته، بی اختیار، اتفاقی، ناخودآگاهانه/اتوماتیک/اجباری، تحمیلی مترادف است با کلمه : automatic ( adj ) به معناهای غیر ارادی، خودکار، ناخودآگاهانه ... [مشاهده متن کامل]
examples: 1 - Reflexes are involuntary reactions to external stimuli. رفلکس ها واکنش های غیر ارادی به محرک های خارجی هستند. 2 - A sharp tap on the knee usually causes an involuntary movement of the lower leg. ضربه شدید به زانو معمولا باعث حرکت غیر ارادی ساق پا می شود. 3 - The driver of the vehicle was charged with involuntary manslaughter. راننده خودرو به قتل غیرعمدی متهم شد. 4 - that you suffer a total loss of salary as the result of the loss of employment. بیکاری غیر ارادی ( ناخواسته ) یعنی که در نتیجه از دست دادن شغل، شما متحمل از دست رفتن دستمزد کلی می شوید. 5 - The number of involuntary part - timers - people who couldn't get more hours or find a full - time job - is increasing. تعداد پاره وقت های اجباری - افرادی که نمی توانند ساعات بیشتری داشته باشند یا شغل تمام وقت پیدا کنند - در حال افزایش است.
غیر عمدی از روی ناهشیاری غیر ارادی
غیر ارادی، ناخودآگاه، بی اختیار I gasped and took an involuntary step back