involuntarily

/ˌɪnvoʊˈlʌntəˌrɪli//ˌɪnvoʊˈlʌntəˌrɪli/

بی اختیار، بدون اراده، بطور غیر ارادی یا غیر عمدی

جمله های نمونه

1. Her eyes strayed involuntarily.
[ترجمه گوگل]چشمانش بی اختیار منحرف شد
[ترجمه ترگمان]چشمانش بی اراده دور شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She shivered involuntarily as he approached her.
[ترجمه گوگل]وقتی او به او نزدیک شد، بی اختیار لرزید
[ترجمه ترگمان]همچنان که به او نزدیک می شد، بی اختیار لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She shuddered involuntarily as he approached her.
[ترجمه گوگل]وقتی او به او نزدیک شد، بی اختیار لرزید
[ترجمه ترگمان]همچنان که به او نزدیک می شد، بی اختیار بر خود لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Arthur shivered involuntarily as he came out of the building.
[ترجمه گوگل]آرتور هنگام بیرون آمدن از ساختمان بی اختیار لرزید
[ترجمه ترگمان]هنگامی که از ساختمان بیرون آمد، آرتور بی اراده لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They had been made redundant involuntarily and had worked full-time in the factory in low-paid, unskilled manual jobs on the shopfloor.
[ترجمه گوگل]آنها به طور غیر ارادی اخراج شده بودند و به طور تمام وقت در کارخانه در مشاغل دستی کم دستمزد و بدون مهارت در طبقه مغازه کار می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به صورت ناخواسته و غیر ارادی در کارخانه کار می کردند و تمام وقت در کارخانه کار می کردند و کاره ای دستی غیر ماهر و غیر ماهر در این کارخانه انجام می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Four little girls involuntarily became civil rights martyrs.
[ترجمه گوگل]چهار دختربچه ناخواسته شهید حقوق شهروندی شدند
[ترجمه ترگمان]چهار دختر کوچک به صورت ناخواسته به شهدای حقوق مدنی تبدیل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He shook his head involuntarily like some one returning from a trance. they hadn't moved.
[ترجمه گوگل]بی اختیار سرش را تکان داد، مثل کسی که از حالت خلسه برمی گشت حرکت نکرده بودند
[ترجمه ترگمان]او بی اختیار سرش را تکان داد، گویی کسی از حالت خلسه بازمی گشت آن ها حرکت نکرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His left eyelid twitched involuntarily.
[ترجمه گوگل]پلک چپش بی اختیار تکان خورد
[ترجمه ترگمان]پلک چپش بی اراده تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He shuddered involuntarily and walked on towards the printing works.
[ترجمه گوگل]بی اختیار لرزید و به سمت چاپخانه رفت
[ترجمه ترگمان]بی اختیار لرزید و به طرف دستگاه چاپ رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His subjects involuntarily see specific color patterns when they hear certain words, a medical condition called synesthesia.
[ترجمه گوگل]آزمودنی‌های او با شنیدن کلمات خاصی به‌طور غیرارادی الگوهای رنگی خاصی را مشاهده می‌کنند، یک وضعیت پزشکی به نام synesthesia
[ترجمه ترگمان]سوژه های او به طور ناخواسته الگوهای رنگ خاص را وقتی که کلمات خاصی را می شنوند، یک وضعیت پزشکی به نام synesthesia را می بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her hands clenched involuntarily.
[ترجمه گوگل]دستانش بی اختیار روی هم فشرده شدند
[ترجمه ترگمان]دست هایش بی اراده به هم گره خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Involuntarily she found herself going out on to the balcony for air, rather than clearing a space to sit.
[ترجمه گوگل]او ناخواسته متوجه شد که به جای خالی کردن فضایی برای نشستن، برای هواخوری به بالکن می رود
[ترجمه ترگمان]بی اختیار بی اختیار به بالکن رفت تا هوا را خالی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Nothing stirred, save involuntarily from the impact of unremitting bombardment.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز تکان نخورده است، مگر غیر ارادی از تأثیر بمباران بی وقفه
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز تکان نخورد و بی اراده از برخورد با بمباران بی وقفه جلوگیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Involuntarily, Margaret thought of Jack's muscular body last night.
[ترجمه گوگل]دیشب مارگارت بی اختیار به بدن عضلانی جک فکر کرد
[ترجمه ترگمان]بی اختیار به بدن عضلانی جک فکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ashley's fingers tightened involuntarily around the glass.
[ترجمه گوگل]انگشتان اشلی بی اختیار دور شیشه سفت شد
[ترجمه ترگمان]انگشتان اشلی بی اراده دور شیشه تنگ تر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in an unwilling manner, reluctantly; unconsciously, unintentionally; instinctively

پیشنهاد کاربران

involuntarily ( adv ) = به طور غیر ارادی، بی اختیار، به طور ناخواسته، به طور غیر عمدی/به ناچار، به طور تحمیلی، اجباراً، ناچاراً، بالاجبار/به طور خودکار، خود به خود/ناآگاهانه
مترادف است با کلمه : automatically ( adv ) به معناهای به طور غیر ارادی، به طور خودکار، خود به خود
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - He involuntarily agreed to work overtime
او ناخواسته قبول کرد که اضافه کار کند.
2 - Arthur shivered involuntarily as he came out of the building.
آرتور هنگام بیرون آمدن از ساختمان بی اختیار لرزید.
3 - Many nurses said they needed to work overtime, sometimes involuntarily.
بسیاری از پرستاران گفتند که نیاز به اضافه کاری دارند، گاهی اوقات بالاجبار.
4 - Many workers claimed that they were involuntarily exposed to secondhand smoke.
بسیاری از کارگران ادعا کردند که به طور ناخواسته در معرض دود سیگار قرار گرفته اند.
5 - Her arms and legs began to shake involuntarily.
دست ها و پاهایش بی اختیار شروع به لرزیدن کردند.
6 - The law made it easier to involuntarily commit the mentally ill to a psychiatric hospital.
این قانون بستری بالاجبار بیماران روانی را در بیمارستان اعصاب و روان آسان کرد.

بی اختیار ؛ ناخواسته ؛به طور خودکار ( automatically )
استرس روی v

بپرس