invite

/ˌɪnˈvaɪt//ɪnˈvaɪt/

معنی: احضار کردن، خواستن، طلبیدن، دعوت کردن، مهمان کردن، خواندن، وعده گرفتن، وعده دادن
معانی دیگر: فراخوان کردن، فراخواندن، برخواندن، برخوان کردن، خواستار شدن، درخواست کردن، منجر شدن به، انگیزاندن، سبب شدن، وسوسه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: invites, inviting, invited
مشتقات: invited (adj.)
(1) تعریف: to politely ask (someone) to attend or come.
مترادف: ask
مشابه: call, summon

- The couple invited one hundred guests to their wedding.
[ترجمه احمد قربانی] این زوج صد مهمان را به عروسی خود دعوت کردند.
|
[ترجمه fatemeh yeganeh] این زوج صد نفر مهمان را به عروسی خود دعوت کردند
|
[ترجمه گوگل] این زوج صد مهمان را به عروسی خود دعوت کردند
[ترجمه ترگمان] زوجی که یک صد نفر را به عروسی دعوت کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I see her at work, but she has never invited me to her house before.
[ترجمه گوگل] من او را در محل کار می بینم، اما او هرگز من را به خانه اش دعوت نکرده است
[ترجمه ترگمان] من او را سر کار می بینم، اما تا به حال مرا به خانه اش دعوت نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to kindly or formally ask (someone) to do something.

- Since the roads were icy, the couple invited the guests to stay the night.
[ترجمه گوگل] از آنجایی که جاده ها یخبندان بود، این زوج مهمانان را به اقامت در شب دعوت کردند
[ترجمه ترگمان] از آنجا که جاده ها بسیار سرد بود، دو نفر از مهمانان دعوت کردند که شب را بمانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was invited to give the keynote speech at the conference.
[ترجمه A.A] او برای سخنرانی مطلب اصلی کنفرانس دعوت شده بود
|
[ترجمه الهام] از او دعوت شد تا سخنرانی اصلی کنفرانس را اراِیه بدهد.
|
[ترجمه گوگل] از او برای ایراد سخنرانی اصلی در کنفرانس دعوت شد
[ترجمه ترگمان] از او دعوت شد تا سخنرانی اصلی را در این کنفرانس مطرح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to welcome or encourage.
مترادف: encourage
مشابه: prompt, solicit, tempt, welcome, woo

- The speaker invited questions from the audience.
[ترجمه A.A] گوینده حضار را دعوت به پرسش کرد
|
[ترجمه گوگل] سخنران از حضار به سوالات دعوت کرد
[ترجمه ترگمان] سخنران سوالات حضار را دعوت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to attract or entice.
مترادف: entice, tempt
مشابه: appeal, attract, beckon, draw, lure

- The alluring advertisement invited interest in the product.
[ترجمه احمد قربانی] تبلیغات جذاب، علاقه مندی را به محصول جلب کرد.
|
[ترجمه گوگل] تبلیغات جذاب باعث علاقه مندی به محصول شد
[ترجمه ترگمان] تبلیغ جالب توجه به محصول را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to provoke by doing or saying.
مترادف: encourage, inspire
مشابه: advance, foster, further, promote, provoke

- His actions invited disaster.
[ترجمه احمد قربانی] اقدامات او به فاجعه منجر شد
|
[ترجمه گوگل] اقدامات او فاجعه را به همراه داشت
[ترجمه ترگمان] اعمال او فاجعه را دعوت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. don't invite theft by leaving your key in the car!
با گذاشتن کلید در ماشین انگیزه ی دزدی به وجود نیاورید!

2. to invite questions and discussion
خواستار پرسش و بحث شدن

3. to invite visitors in
ملاقات کنندگان را به داخل دعوت کردن

4. shall i invite them too?
آنها را هم دعوت کنم ؟

5. actions that may invite scandal
اعمالی که ممکن است به افتضاح بکشد

6. it was not sensible to invite him
دعوت کردن او عاقلانه نبود.

7. it was not deemed advisable to invite him also
صلاح دانسته نشد که از او هم دعوت به عمل آید.

8. it would be bad not to invite him
بد است که او را دعوت نکنیم.

9. she had the sudden notion to invite all her relatives
ناگهان هوس کرد که همه ی خویشاوندان خود را دعوت کند.

10. she implied that even if they invite her, she will not go
منظورش این بود که حتی اگر او را دعوت بکنند نخواهد رفت.

11. She waited for him to invite her to dance, not wishing to seem bold.
[ترجمه گوگل]او منتظر بود تا او را به رقص دعوت کند، بدون اینکه بخواهد جسورانه به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]منتظر ماند تا او را به رقص دعوت کند، نمی خواست جسارت به خرج دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'll invite people if you can organize food and drinks.
[ترجمه ARSHIA] من مردم را دعوت می کنم، اگر بتوانید غذا و نوشیدنی را سازماندهی
|
[ترجمه گوگل]اگر بتوانید غذا و نوشیدنی را سازماندهی کنید، مردم را دعوت خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]اگر می توانید غذا و نوشیدنی را سازمان دهی، از مردم دعوت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Why don't we invite Caroline and Mark and make up a foursome?
[ترجمه گوگل]چرا کارولین و مارک را دعوت نمی کنیم و چهار نفری تشکیل نمی دهیم؟
[ترجمه ترگمان]چرا \"کرولاین\" و \"مارک\" رو دعوت نکنیم و چهار نفری تشکیل بدیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He seized the occasion to invite her home for.
[ترجمه گوگل]او از این فرصت استفاده کرد و او را به خانه دعوت کرد
[ترجمه ترگمان]این فرصت را غنیمت شمرد تا او را به خانه اش دعوت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He seized the occasion to invite her home for dinner.
[ترجمه گوگل]او از این فرصت استفاده کرد و او را برای شام به خانه دعوت کرد
[ترجمه ترگمان]این فرصت را غنیمت شمرد تا او را برای شام به خانه اش دعوت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Don't expect that niggard to invite you to dinner.
[ترجمه گوگل]توقع نداشته باش که اون خسیس تو رو به شام ​​دعوت کنه
[ترجمه ترگمان]از تو انتظار ندارم که تو را به شام دعوت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. They haven't got an invite to the wedding.
[ترجمه گوگل]آنها برای عروسی دعوتی ندارند
[ترجمه ترگمان]اونا به عروسی دعوت نشدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Don't forget to invite the Jordans.
[ترجمه ارتین] فراموش نکن که جوردن را دعوت کنی
|
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید که جردن ها را دعوت کنید
[ترجمه ترگمان]یادت نره the دعوت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

احضار کردن (فعل)
adduce, call up, summon, evoke, call, invite, invocate

خواستن (فعل)
choose, wish, desire, will, call, invite, bone, intend, solicit, beg, ask, want, require, desiderate, invocate

طلبیدن (فعل)
summon, invite, request, search, ask, seek

دعوت کردن (فعل)
invite, bid, ask

مهمان کردن (فعل)
treat, invite, banquet, guest

خواندن (فعل)
learn, study, call, invite, sing, name, weigh, read, intone, declaim, orate

وعده گرفتن (فعل)
invite

وعده دادن (فعل)
invite

انگلیسی به انگلیسی

• request the presence of; solicit, politely request; attract; encourage, provoke, promote
if you invite someone to a party or a meal, you ask them to come to it.
if you are invited to do something, you are formally asked to do it.
to invite something such as confidence or disbelief means to cause people to have this attitude towards you; a formal use.
to invite danger or trouble means to make it more likely; a formal use.
see also inviting.

پیشنهاد کاربران

دعوت کردن
مثال: She decided to invite her friends over for dinner.
او تصمیم گرفت دوستانش را برای شام دعوت کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
invite: دعوت کردن
Invite someone
کسی رو دعوت کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : invite
✅️ اسم ( noun ) : invitation / invite / invitational
✅️ صفت ( adjective ) : inviting / invitational
✅️ قید ( adverb ) : invitingly
To invite introductory letters from applicants
درخواست کردن معرفی نامه از متقاضیان
فعل invite به معنای دعوت کردن
فعل invite به معنای دعوت کردن به درخواست کردن از کسی برای حضور در مراسم یا موقعیت خاصی گفته می شود. مثلا:
we're invited to lola's party ( ما به مهمانی لولا دعوت شده ایم. )
...
[مشاهده متن کامل]

فعل invite گاهی اوقات در حالت رسمی از کسی درخواست کردن است. مثلا:
readers are invited to email their comments to us ( از خوانندگان درخواست می شود که نظراتشان را به ما ارائه دهند. )
منبع: سایت بیاموز

به شک و وسوسه انداختن
دوستان محترم کالوکیشن invite را یاد بگیرید و باهاش هزاران جمله بسازید:
( ( Invite s. b to s. th ) )
Or
( ( Invite s. b to do s. th ) )
The acount has been invited
باسلام دوست عزیز.
این کلمه هم مانند کلمه ی invitation است یعنی دعوت کردن کسی یا فراخواندن کسی که به گونه های مختلف مثل زنگ زدن یا کارت دادن.
به امیددیدار مجدد موفق باشید دوستان عزیزم.

جلب کردن
در را به روی چیزی یا کسی باز کردن
دعوت ، کارت دعوت ، دعوت کردن از
he invited a few friends to come over to his house after work
او چند تا از دوست هاشو دعوت کرد تا بعد از کار به خانه اش بیایند🎳🎳
وعده گرفتن ، دعوت کردن، مهمان کردن، طلبیدن ، وعده دادن
I won the betting game and you promised to make me a ask barbecue
Now I wish ( feel like ) again
من تو بازی شرط بندی برنده شده بودم و تو بهم قول دادی که منو به کبابی مهمونم کنی
...
[مشاهده متن کامل]

الان دوباره هوس کردم و تو هنوز به قولت عمل نکردی 😋 😍 بقولت مثل مرد عمل کن 😄

به معنی دعوت کردن دوست یا میهمان
صدا زدن کسی
دعوت کردن
مواجه می گردید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس