invisibility

/ˌɪnˌvɪzəˈbɪləti//ɪnˌvɪzəˈbɪlɪti/

معنی: ناپدیدی
معانی دیگر: نامریی بودن

جمله های نمونه

1. The ink had faded to invisibility.
[ترجمه گوگل]جوهر محو شده بود و نامرئی بود
[ترجمه ترگمان]جوهر دوباره ناپدید شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The zebra crossings are faded to near invisibility and pedestrians look astonished to be allowed to cross by them.
[ترجمه گوگل]گذرگاه‌های گورخر تا حدی محو شده‌اند که تقریباً نامرئی هستند و عابران پیاده از اینکه اجازه عبور از آن‌ها را می‌دهند شگفت‌زده به نظر می‌رسند
[ترجمه ترگمان]عبور گورخر کم کم محو می شود و افراد پیاده شگفت زده به نظر می رسند که اجازه عبور از روی عابر پیاده را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The structural invisibility enjoyed by the uniform wearer is a strange matter to experience.
[ترجمه گوگل]نامرئی بودن ساختاری که پوشنده یونیفرم از آن لذت می برد، تجربه عجیبی است
[ترجمه ترگمان]نامریی کننده ساختاری که توسط پوشنده لباس استفاده می شود، یک موضوع عجیب برای تجربه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Until the basic problems of invisibility and her own feeling of worthlessness were addressed, the situation would continue to recur.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که مشکلات اساسی نامرئی بودن و احساس بی‌ارزش بودن او برطرف نشود، این وضعیت همچنان ادامه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که مشکلات اصلی نامرئی بودن و احساس بی ارزشی خودش مورد توجه قرار نگرفته بود، اوضاع همچنان ادامه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But the invisibility of women in the sociology of deviance is not simply a mirror of reality.
[ترجمه گوگل]اما نامرئی بودن زنان در جامعه شناسی انحراف صرفاً آینه واقعیت نیست
[ترجمه ترگمان]اما the زنان در جامعه شناسی انحراف به سادگی یک آینه از واقعیت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Since the invisibility of women is not confined to particular disciplines, feminism has tended to take on an interdisciplinary approach.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که نامرئی بودن زنان به رشته های خاصی محدود نمی شود، فمینیسم گرایش به رویکردی میان رشته ای دارد
[ترجمه ترگمان]از آنجا که نامرئی کردن زنان به رشته های خاص محدود نمی شود، فمینیسم تمایل به اتخاذ یک رویکرد میان رشته ای دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Relative invisibility and freedom from direct supervision liberate field staff from some of the constraints found in other occupations.
[ترجمه گوگل]نامرئی بودن نسبی و آزادی از نظارت مستقیم کارکنان میدانی را از برخی محدودیت‌های موجود در مشاغل دیگر رهایی می‌بخشد
[ترجمه ترگمان]نامرئی بودن نسبی و آزادی از کنترل مستقیم کارکنان می دانی را از برخی از محدودیت های موجود در سایر مشاغل معاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The experiment shows that the embedded information has invisibility and fair robustness.
[ترجمه گوگل]آزمایش نشان می‌دهد که اطلاعات تعبیه‌شده نامرئی و استحکام مناسبی دارد
[ترجمه ترگمان]این آزمایش نشان می دهد که اطلاعات جاسازی شده دارای قدرت نامرئی و روشنی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Invisibility. So I could sneak around and go places I shouldn't.
[ترجمه گوگل]نامرئی بودن بنابراین می توانستم دزدکی دور بزنم و به جاهایی بروم که نباید
[ترجمه ترگمان]شنل نامریی بنابراین می توانم دزدکی بروم و جاهایی بروم که نباید بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Another is that the invisibility is hard to maintain if the subject is moving.
[ترجمه گوگل]دیگری این است که اگر سوژه در حال حرکت باشد، حفظ نامرئی سخت است
[ترجمه ترگمان]یکی دیگر این است که اگر سوژه در حال حرکت باشد، نگه داشتن invisibility مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It'served excellently for the operation of invisibility, when correctly made.
[ترجمه گوگل]وقتی به درستی ساخته شده باشد، برای عملکرد نامرئی بسیار عالی است
[ترجمه ترگمان]این کار به طور عالی برای عملیات نامرئی کردن، وقتی درست انجام شد، سرو کار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So if what Socrates means by invisibility is the first notion: can't be seen with your eyes, then the argument is not any good, harmony is a pretty compelling counterexample.
[ترجمه گوگل]بنابراین، اگر منظور سقراط از نامرئی اولین مفهوم باشد: با چشمان شما دیده نمی شود، پس بحث خوب نیست، هماهنگی یک مثال متقاعد کننده است
[ترجمه ترگمان]بنابراین اگر چیزی که سقراط به وسیله نامریی شدن است، اولین تصور است: با چشم شما دیده نمی شود، پس این بحث هیچ خوب نیست، هماهنگی یک مثال نقض عالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The tradeoff between robustness and invisibility remains the bottleneck in digital watermarking technology.
[ترجمه گوگل]معاوضه بین استحکام و نامرئی همچنان گلوگاه در فناوری واترمارک دیجیتال است
[ترجمه ترگمان]تعادل بین نیرومندی و نامرئی همچنان به عنوان محدودیت در تکنولوژی watermarking دیجیتال باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It could also be woven into an invisibility cloak.
[ترجمه گوگل]همچنین می توان آن را در یک شنل نامرئی بافته کرد
[ترجمه ترگمان]همچنین ممکن بود در یک شنل نامریی هم بافته شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. See Invisibility. Reveals invisible creatures or objects.
[ترجمه گوگل]رجوع به نامرئی شود موجودات یا اشیاء نامرئی را آشکار می کند
[ترجمه ترگمان]Invisibility رو می بینی موجودات نامرئی یا اشیای نامرئی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناپدیدی (اسم)
fadeaway, disappearance, invisibility, evanescence

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being impossible to see, imperceptibility, invisibleness

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : invisibility
✅️ صفت ( adjective ) : invisible
✅️ قید ( adverb ) : invisibly
غیبت
ناپدیدی
ناپیدایی
اختفاء
محسوس نبودن، قابل رؤیت نبودن
ناپیدایی
دوری از چشم مردم

بپرس