فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: invests, investing, invested
حالات: invests, investing, invested
• (1) تعریف: to put (money or property) into use with the intention of gaining profit or interest.
• متضاد: divest
• مشابه: sink
• متضاد: divest
• مشابه: sink
- They invested most of their money in the stock market.
[ترجمه متین] آنها بیشتر پول خود را در بورس سرمایه گذاری کردند|
[ترجمه گوگل] آنها بیشتر پول خود را در بورس سرمایه گذاری کردند[ترجمه ترگمان] آن ها بیشتر پول خود را در بازار سهام سرمایه گذاری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He hoped his wealthy friend would invest a large sum in his new business venture.
[ترجمه گوگل] او امیدوار بود که دوست ثروتمندش مبلغ هنگفتی را در سرمایه گذاری تجاری جدیدش سرمایه گذاری کند
[ترجمه ترگمان] او امیدوار است که دوست ثروتمند او مبلغ زیادی را در کسب وکار جدید خود سرمایه گذاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او امیدوار است که دوست ثروتمند او مبلغ زیادی را در کسب وکار جدید خود سرمایه گذاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The couple felt safer investing their earnings in the bank.
[ترجمه گوگل] این زوج از سرمایه گذاری درآمد خود در بانک احساس امنیت بیشتری داشتند
[ترجمه ترگمان] این زوج احساس امنیت بیشتری نسبت به سرمایه گذاری در بانک داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این زوج احساس امنیت بیشتری نسبت به سرمایه گذاری در بانک داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to spend with the intention of gaining some benefit.
- I've invested ten years of my life building this business.
[ترجمه گوگل] من ده سال از عمرم را برای ساخت این تجارت سرمایه گذاری کرده ام
[ترجمه ترگمان] من ده سال از زندگیم رو صرف این کار کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من ده سال از زندگیم رو صرف این کار کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She invested a great deal of effort in this project.
[ترجمه گوگل] او در این پروژه تلاش زیادی کرد
[ترجمه ترگمان] او در این پروژه خیلی تلاش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در این پروژه خیلی تلاش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to endow with authority or with a specified quality.
• مترادف: vest
• متضاد: divest, strip
• مشابه: crown, endow
• مترادف: vest
• متضاد: divest, strip
• مشابه: crown, endow
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: investor (n.)
مشتقات: investor (n.)
• : تعریف: to put money into use to gain profit or interest.
• متضاد: save
• متضاد: save