inverting

جمله های نمونه

1. she caught the insect by inverting her cup on it
او فنجان خود را روی حشره دمرو کرد و آن را گرفت.

پیشنهاد کاربران

معکوس کردن
معکوس
وارونه سازی، واژگون سازی، معکوس سازی، برگشتگی
وارونه ساز، وارونه کننده، واژگون ساز، واژگون کننده، معکوس ساز، معکوس کننده

بپرس