invert

/ˌɪnˈvɜːrt//ɪnˈvɜːt/

معنی: انحراف، برگشتگی، برگردانی، سوء تعبیر، قلب عبارت، معکوس کردن، بالعکس کردن
معانی دیگر: وارون کردن، وارونه کردن، قلب کردن، پس و پیش کردن، واژگون کردن، نگون کردن، نگونسار کردن، برگرداندن، دمرو کردن، پشت و رو کردن، (ریاضی) عکس کردن، (شیمی) دگرگون شده، وارون شده، هر چیز یا شخص وارون شده، سخن واژگون، معکوس کردن نسبت

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inverts, inverting, inverted
(1) تعریف: to reverse or set opposite in order, position, direction, effect, or the like.
مشابه: reverse

(2) تعریف: to turn upside down, inside out, or back upon itself.
مشابه: reverse
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be reversed; become inverted.
مشابه: reverse
اسم ( noun )
مشتقات: invertible (adj.)
• : تعریف: someone or something that is inverted.

جمله های نمونه

1. invert sugar
شکر وارون شده

2. if we invert abc we will have cba
اگر ترتیب c b a را معکوس کنیم می شود a b c.

3. Invert the cake onto a cooling rack.
[ترجمه علیرضا] کیک را روی یک قفسه خنک کننده برگردوند
|
[ترجمه گوگل]کیک را روی یک توری خنک کننده برگردانید
[ترجمه ترگمان]کیک را روی قفسه خنک سازی گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If you invert " I can ", you have " can I ".
[ترجمه M.A] اگر شما ( من می توانم ) را برعکس کنید ( می توانم من ) را خواهید داشت.
|
[ترجمه گوگل]اگر «من می‌توانم» را برعکس کنید، «می‌توانم» دارید
[ترجمه ترگمان]اگر شما \"من\" را برعکس کنید، \" \" \" \" \" \" \" \" \" \" \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Place a plate over the cake tin and invert it.
[ترجمه گوگل]یک بشقاب روی قالب کیک قرار دهید و آن را برعکس کنید
[ترجمه ترگمان]یک بشقاب روی قوطی کیک قرار دهید و آن را برعکس کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They may be hoping to invert the presumption that a defendant is innocent until proved guilty.
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است امیدوار باشند که این فرض را که یک متهم تا زمانی که گناهش ثابت نشود بی گناه است، برعکس کنند
[ترجمه ترگمان]ممکن است آن ها امیدوارند که این فرض که یک متهم بی گناه است را معکوس کنند تا زمانی که ثابت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Spread top of smaller cake with jam, invert on to larger cake and press down firmly.
[ترجمه گوگل]روی کیک کوچکتر را با مربا بمالید، روی کیک بزرگتر برگردانید و محکم فشار دهید
[ترجمه ترگمان]در بالای کیک کوچک تر با مربا بریزید، به کیک بزرگ تر برعکس کنید و محکم فشار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For example, the following code sequence would invert the first 20 characters on line 0 starting a column 0.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، دنباله کد زیر 20 کاراکتر اول را در خط 0 معکوس می کند و ستون 0 را شروع می کند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، توالی کد زیر ۲۰ کاراکتر اول را بر روی خط ۰ شروع می کند که ستون ۰ را شروع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Invert the cake and pan on a wire rack and remove the pan.
[ترجمه گوگل]کیک و قالب را روی توری سیمی برگردانید و قالب را بردارید
[ترجمه ترگمان]معکوس کردن کیک و ماهی تابه بر روی یک قفسه سیمی و برداشتن ماهی تابه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Alternatively, we may invert the file.
[ترجمه گوگل]یا ممکن است فایل را معکوس کنیم
[ترجمه ترگمان]متناوبا، ما ممکن است فایل را برعکس کرده باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. v -- Invert the sense of matching -- that is, select lines that don't match the search criteria.
[ترجمه گوگل]v -- حس تطابق را معکوس کنید -- یعنی خطوطی را انتخاب کنید که با معیارهای جستجو مطابقت ندارند
[ترجمه ترگمان]v - - معکوس کردن حس تطابق - یعنی خطوطی انتخاب کنید که با معیارهای جستجو همخوانی ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Invert cooled cake onto serving plate.
[ترجمه گوگل]کیک خنک شده را روی بشقاب سرو برگردانید
[ترجمه ترگمان]Invert کیک cooled را روی بشقاب می گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Invert Your Mind ? Blog Archive ? Do we really need code reloading?
[ترجمه گوگل]ذهن خود را معکوس کنید؟ بایگانی وبلاگ ؟ آیا واقعاً به بارگذاری مجدد کد نیاز داریم؟
[ترجمه ترگمان]ذهن تو چه طور است؟ Blog archive \"؟\" واقعا ما باید کد رمزی رو دوباره پر کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Invert molds on plates. Let sit seconds.
[ترجمه گوگل]قالب ها را روی صفحات برعکس کنید بگذارید چند ثانیه بنشیند
[ترجمه ترگمان]قالب Invert روی بشقاب ها چند ثانیه بشین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انحراف (اسم)
aberrance, deviation, deflection, departure, aberration, perversion, deviance, inclination, leaning, trepan, perturbation, digression, skew, offset, slope, leeway, corruption, deflexion, refraction, fall-off, detour, deviancy, invert, perversity, yaw

برگشتگی (اسم)
deviance, turnover, deviancy, invert, recrudescence, retroflection, retroflexion

برگردانی (اسم)
revocation, invert, eversion

سوء تعبیر (اسم)
invert

قلب عبارت (اسم)
invert

معکوس کردن (فعل)
turn, reflect, invert

بالعکس کردن (فعل)
invert

تخصصی

[عمران و معماری] کفبند - معکوس - کفبندی - آبگذر - کف کانال
[کامپیوتر] وارون کردن . - تبدیل کردن، وارونه کردن - 1 تبدیل یک تصویر به عکس نگاتیو ( منفی) خودش. این کار با جایگزینی سیاه با سفید و سفید با سیاه، و تغییر رنگها و مکمل آنها انجام می شود. 2- ایجاد وارونه ی یک تصویر ( که کمتر به کار می رود) . برای شناخت مفاهیم دیگر، نگاه کنید به inverter .
[برق و الکترونیک] وارون ساختن تغییر دادن به حالت مخالف . - معکوس کردن
[مهندسی گاز] برگرداندن، وارونه کردن، معکوس کردن
[ریاضیات] معکوس کردن، عکس کردن معکوس، وارون کردن
[آب و خاک] کف، تراز کف

انگلیسی به انگلیسی

• turning over; homosexual; reversal, reversed colors on a screen (computers)
reverse; reverse order; turn upside down; turn inside out
reverse, turned around, turned upside down
if you invert something, you turn it upside down; a formal word.

پیشنهاد کاربران

۱. وارونه کردن. برگرداندن ۲. پشت و رو کردن ۳. معکوس کردن. برعکس کردن
مثال:
She caught the insect by inverting her cup on it.
او حشره را با وارونه کردن فنجان روی آن گرفت.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : invert
✅️ اسم ( noun ) : inversion
✅️ صفت ( adjective ) : inverse / inverted
✅️ قید ( adverb ) : inversely
مکمل
وارونه کردن
تبدیل کردن
نتیجه عکس دادن

بپرس