صفت ( adjective )
• (1) تعریف: opposite or reversed in position, order, direction, nature, or effect.
• مشابه: backward, reverse
• مشابه: backward, reverse
- It's certainly true that he loves her, but the inverse statement--that she loves him--is, unfortunately, not true at all.
[ترجمه گوگل] مطمئناً درست است که او او را دوست دارد، اما این جمله معکوس - که او او را دوست دارد - متاسفانه به هیچ وجه درست نیست
[ترجمه ترگمان] قطعا این حقیقت دارد که او او را دوست دارد، اما عبارت معکوس - که او او را دوست دارد - - متاسفانه حقیقت ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قطعا این حقیقت دارد که او او را دوست دارد، اما عبارت معکوس - که او او را دوست دارد - - متاسفانه حقیقت ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The main portion of the wallpaper is white with blue stripes, but the border has the inverse pattern: blue with white stripes.
[ترجمه گوگل] قسمت اصلی کاغذ دیواری سفید با راه راه آبی است، اما حاشیه دارای الگوی معکوس است: آبی با راه راه های سفید
[ترجمه ترگمان] بخش اصلی کاغذدیواری سفید با نوارهای آبی است، اما مرز الگوی معکوس دارد: آبی با نوارهای سفید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بخش اصلی کاغذدیواری سفید با نوارهای آبی است، اما مرز الگوی معکوس دارد: آبی با نوارهای سفید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in mathematics, designating a value that increases or decreases in direct and opposite proportion to the change in another value.
- The two terms are in inverse proportion since the one increases as the other decreases.
[ترجمه گوگل] این دو عبارت نسبت معکوس دارند زیرا یکی با کاهش دیگری افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان] این دو عبارت به نسبت معکوس نسبت به دیگر کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این دو عبارت به نسبت معکوس نسبت به دیگر کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: something that is opposite or inverse, as in order, nature, or effect.
• مشابه: antithesis, reverse
• مشابه: antithesis, reverse
- When metal becomes hot, it expands; when metal cools, the inverse happens.
[ترجمه گوگل] وقتی فلز داغ می شود، منبسط می شود هنگامی که فلز سرد می شود، برعکس اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان] وقتی که فلز داغ می شود، منبسط می شود؛ وقتی که فلز سرد می شود، معکوس اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی که فلز داغ می شود، منبسط می شود؛ وقتی که فلز سرد می شود، معکوس اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید