inventor

/ˌɪnˈventər//ɪnˈventə/

معنی: موجد، جاعل، مخترع
معانی دیگر: مبدع، نوآفرین، تازه اندیش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who invents, esp. a new device, process, or the like.
مشابه: architect

جمله های نمونه

1. The government patented the device to its inventor.
[ترجمه ابوالفضل پیغمبری] دولت دستگاه را به مخترع خود ثبت کرد
|
[ترجمه گوگل]دولت این دستگاه را به مخترعش اختراع کرد
[ترجمه ترگمان]دولت این دستگاه را به مخترع خود ثبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The Rubik cube derives its name from its inventor.
[ترجمه b] مکعب روبیک لسم خود را از مخترع خود گرفته است
|
[ترجمه Moon bin] مکعب روبیک نام خود را از مخترع خود گرفته است
|
[ترجمه گوگل]مکعب روبیک نام خود را از مخترع خود گرفته است
[ترجمه ترگمان]مکعب روبیک نام خود را از مخترع آن گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Edison won his spurs as an inventor while rather young.
[ترجمه گوگل]ادیسون در زمانی که نسبتاً جوان بود، به عنوان یک مخترع، انگیزه های خود را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]ادیسون به عنوان یک مخترع مورد علاقه او به عنوان یک مخترع مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The inventor had an original mind.
[ترجمه 🥸] مخترع ذهن خالص و اورجینال داشت
|
[ترجمه گوگل]مخترع ذهنی اصیل داشت
[ترجمه ترگمان] مخترع ذهن اصلی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He became famous as an inventor of astonishing visual and aural effects.
[ترجمه گوگل]او به عنوان مخترع جلوه های بصری و شنیداری شگفت انگیز مشهور شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان مخترع تاثیرات حیرت انگیز تجسمی و aural شهرت یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The royalties enabled the inventor to re-establish himself in business.
[ترجمه گوگل]حق امتیاز به مخترع این امکان را داد که دوباره خود را در تجارت تثبیت کند
[ترجمه ترگمان]این حق امتیاز مخترع را قادر ساخت تا خود را در تجارت دوباره تثبیت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The machine takes its name from its inventor.
[ترجمه گوگل]این ماشین نام خود را از مخترع خود گرفته است
[ترجمه ترگمان]این دستگاه نام خود را از مخترع خود می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The inventor is trying to market his new product.
[ترجمه گوگل]مخترع در تلاش است تا محصول جدید خود را به بازار عرضه کند
[ترجمه ترگمان]مخترع در حال تلاش برای بازاریابی محصول جدید خود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. French artist and inventor of the daguerreotype process for obtaining positive photographic prints.
[ترجمه گوگل]هنرمند فرانسوی و مخترع فرآیند داگرئوتیپ برای به دست آوردن پرینت های عکاسی مثبت
[ترجمه ترگمان]* * * * * * * * * * * * * تصویر متن زیر تصویر: هنرمند فرانسوی و مخترع فرآیند daguerreotype برای به دست آوردن چاپ تصویری مثبت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The machine is named after its inventor.
[ترجمه گوگل]نام این دستگاه به نام مخترع آن گرفته شده است
[ترجمه ترگمان]این دستگاه به نام مخترع آن نامگذاری شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Inventor Mike Godwin has created Cozydry - the ultimate luxury in bathroom aids.
[ترجمه گوگل]مخترع مایک گادوین Cozydry را ایجاد کرده است - لوکس نهایی در وسایل کمکی حمام
[ترجمه ترگمان]\"Inventor Mike Godwin\" (Inventor)Cozydry را خلق کرده است - لوکس بودن نهایی در کمک به حمام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Its inventor looks like he's on a flying visit to the twentieth century.
[ترجمه گوگل]مخترع آن به نظر می رسد که او در حال سفر به قرن بیستم است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که مخترع آن در یک سفر هوایی به قرن بیستم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is the duty of the inventor to build a new gestalt for the old one in the framework of society.
[ترجمه گوگل]این وظیفه مخترع است که یک گشتالت جدید برای قدیم در چارچوب جامعه بسازد
[ترجمه ترگمان]این وظیفه مخترع است که یک gestalt جدید برای طبقه بالا در چارچوب جامعه بسازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Richardson was the inventor of the cane-spliced cricket bat and a catapult for bowling which was successfully used for many years.
[ترجمه گوگل]ریچاردسون مخترع خفاش کریکت با عصا و یک منجنیق برای بولینگ بود که سالها با موفقیت مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]ریچاردسون یکی از سازندگان چوب کریکت cane و منجنیق برای بولینگ بود که سال ها با موفقیت مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Franklin was a scientist, an inventor, and a statesman.
[ترجمه گوگل]فرانکلین یک دانشمند، یک مخترع و یک دولتمرد بود
[ترجمه ترگمان]فرانکلین یک دانشمند، یک مخترع و یک سیاست مدار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موجد (اسم)
creator, inventor, inventer

جاعل (اسم)
inventor, forger

مخترع (اسم)
inventor

تخصصی

[ریاضیات] جاعل، مخترع

انگلیسی به انگلیسی

• one who invents
an inventor is a person who has invented something, or whose job it is to invent things.

پیشنهاد کاربران

inventor:مختراع
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : invent
✅️ اسم ( noun ) : invention / inventor / inventiveness
✅️ صفت ( adjective ) : inventive
✅️ قید ( adverb ) : inventively
مخترع
تعریف :
A person who make, build or create
sth.
inventor ( حقوق )
واژه مصوب: مخترع
تعریف: کسی که محصولی را اختراع می کند
An inventor is a person who invented somthing.
معنی. مخترع
اسم ( nown )
جمله. The Rubik cube drives its name from its inventor.
اندیشه نو. خالق . مخترع.
a person who makes a thing that it is useful for the first time
someone who has invented something, or whose job is to invent things
متخــــرع**کشف کــردن**
مخترع
a person who invented a particular process or who invents things as an occution
مخترع

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس